اعتماد مالك را به خود جلب كرد و مالك با او دوست و همدم شد. روزى
مالك باروبنه خود از پيش فرستاد يا خود بر آن پيشى گرفته بود. در اين حال آب
خواست، آن مرد كه از موالى آل عمر بود گفت: قدرى شربت سويق مىخواهى؟ آنگاه جامى
از آن شربت به او داد. شربت زهرآلود بود، اشتر بخورد و وفات كرد.
و گويد: وقتى كه معاويه آن مرد را در نهان براى كشتن مالك فرستاد، به
مردم شام گفت:
اشتر را نفرين كنيد و آنها نفرين كردند. چون خبر وفات او رسيد، گفت:
ديديد كه چگونه خداوند دعايتان را مستجاب كرد.
از طريق ديگر نيز روايت شده كه: اشتر در مصر پس از جنگ سختى كشته شد
و صحيح اين است كه پيش از آنكه به مصر برسد او را زهر دادند.
مداينى از بعضى از اصحابش روايت كند كه معاويه به مردم شام مىگفت كه
اى مردم، على، مالك اشتر را به مصر روانه داشته، از خدا بخواهيد كه شما را از او
حفظ كند. آنان نيز هر روز پس از هر نماز اشتر را نفرين مىكردند. در اين احوال كسى
كه براى زهر دادنش رفته بود بيامد و خبر هلاك او داد. معاويه براى مردم به سخن
گفتن بر خاست و گفت: على بن ابى طالب را دو دست توانا بود يكى در جنگ صفين بريده
شد. يعنى عمار ياسر- و ديگرى امروز- يعنى مالك اشتر.
صعصعة بن صوحان گويد: چون خبر وفات مالك به على (ع) رسيد گفت:إِنَّا لِلَّهِ وَ
إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ*. بار خدايا مىدانم كه مالك
اكنون در نزد توست. مرگ او يكى از مصائب روزگار بود. خدا مالك را رحمت كناد كه به
عهد خويش وفا كرد و از اين جهان برفت و پروردگارش را ديدار كرد. البته بر خود مقرر
كردهايم كه پس از مصيبتى كه از مرگ رسول اللّه (ص) بر ما وارد آمد بر هر مصيبتى
ديگر صبر كنيم، زيرا مرگ او بزرگترين مصيبتها بود.
مغيره ضبى گويد كه پيوسته پشت على محكم بود تا اشتر وفات كرد و سرورى
و رفعت منزلت اشتر در كوفه بيش از احنف [193] بود.
از مشايخ نخع روايت شده كه گفتهاند. چون خبر مرگ مالك اشتر به على
(ع) رسيد، در نزد او بوديم. بسى بر او افسوس خورد و مىگفت: خداوند چه نيكيها كه
به مالك داده بود! مالك، چه مالكى! اگر كوه مىبود، كوهى عظيم بود، اگر سنگ
مىبود، سنگى سخت بود.
آرى، به خدا سوگند اى مالك، مرگ تو بسيارى را لرزانيد و بسيارى را
خوشدل كرد.
گريندگان بايد بر چونان كسى بگريند. آيا مردى چون مالك هرگز توان
يافت؟
علقمة بن قيس نخعى [194] گويد: پيوسته على (ع) افسوس مىخورد و دريغ
مىگفت تا آنجا كه پنداشتيم كه اين مصيبت به او رسيده نه به ما. تا چند روز نشان
اين غم بر چهرهاش آشكار بود.