خواجه با اين نظر فخر رازى موافق نيست، و معتقد است براى فعل قواى طبيعى هم غايت است و در جواب فخر رازى چنين مى‌گويد:

«در قواى طبيعى تا خواست و تقاضاى طبيعى نباشد، صدور فعل امكان ندارد. تا مكان معيّنى خواست قوّه طبيعى نباشد جسمى را بسوى آن مكان تحريك نمى‌نمايد چنين اقتضائى براى قواى طبيعى كه مسلّم است دلالت مى‌نمايد كه «غايت» فعل طبيعى، قبل از آنكه وجود خارجى پيدا كند، بالقوّه براى قواى طبيعى حاصل بوده است و قواى طبيعى هم شعورى نسبت به آن غايت داشته‌اند»[1].

«نتيجه بحث»

اعتراض فخر رازى بر بو على اين بود كه در فعل طبيعى «غايت»، علّت عليّت فاعل نيست، چون غايت در آن معدوم صرف است زيرا نه وجود ذهنى دارد چون براى قواى طبيعى شعور و ذهنى نيست و نه وجود خارجى چون وجود خارجى «غايت» معلول علّت فاعلى است.

جواب خواجه اين بود كه براى فعل قواى طبيعى هم «غايت» است و آن غايت، «بالقوّه» براى قواى طبيعى حاصل بوده، و براى قواى طبيعى هم شعورى نسبت به آن غايت حاصل مى‌باشد.

مؤيّد نظر خواجه- كه براى قواى طبيعى هم غايت است- كلام خود فخر رازى در «المباحث المشرقيّه» است كه او در اين كتاب خود چنين مى‌گويد:

«ابناذ قلس» از حكماى يونان، در نفى غايت براى فعل طبيعى دلايلى دارد از جمله اينكه مى‌گويد: فعل طبيعى مبنى بر قصد و غرض نيست چون فاقد شعور است. جواب اين دليل او اين است كه: طبيعت فاقد فكر و شعور هم كه باشد، براى فعل آن غايت خواهد بود چون فكر سبب مى‌شود كه فعلى از فعل ديگر تميز داده شود، نه كه فعل را داراى «غايت» كند و براى هر فعل طبيعى غايت مخصوصى است كه فعل خودبخود بسوى آن غايت پيش مى‌رود و غايت‌

بقيه پاورقى از صفحه قبل- الصرف لا يكون علّة لأمر موجود فكيف يمكن تعليل العلّة الفاعليّة بماهيّة العلّة الغائيّة و لا خلاص عنه ألّا أن يقال ليس لأفعال الطبيعة غايات و لكن ذلك على خلاف مذهبهم ...- فخر رازى- شرح اشارات- ج 1- صفحه 194- و المباحث المشرقيّه- ج 1- صفحه 540.

[1] و الجواب: ان القوى الطبيعة ما لم تقتض لذاتها شيئا كاين مّا مثلا لا تحرّك الجسم الى حصول ذلك الشّى‌ء فكون ذلك الشى‌ء مقتضاها امر ثابت دالّ على وجود ذلك الشى‌ء لها بالقوّة و شعور مّا لها به قبل وجوده بالفعل فهو العلّة الغائيّة لفعلها .... خواجه نصير طوسى- شرح اشارات- ج 3- صفحه 17.