اسم الکتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 108
ذهن و چه در خارج- مجازا و
بالعرض موجود است، همين موجوديت مجازى خود را وامدار وجود است. بنابراين، ممكن
نيست ماهيت در مرتبهاى از مراتب بدون وجود موجود باشد، ولو مجازا و اعتبارا.
انفكاك حقيقت وجود از ماهيت مساوى است با معدوميت صرف ماهيت. به محض اينكه ماهيت
را در ظرفى از ظروف و مرتبهاى از مراتب موجود دانستيم، ولو مجازا، حتما در آن ظرف
و مرتبهوجودى محقق است كه به اعتبار آن، ماهيت نيز بالعرض و المجاز موجود است. پس
در هيچ مرتبهاى از مراتبى كه ماهيت اعتبار مىشود حقيقت وجود از آن انفكاكپذير
نيست، و با توجه به اين امر كه شيئى را كه از شىء ديگر انفكاكپذير نيست «لازم»
آن مىنامند، بايد بگوييم كه حقيقت وجود از لوازم ماهيت است:
و بذلك يظهر انّ الوجود
من لوازم الماهيّة، الخارجة عن ذاتها.
2- 6: فرع دوم- عدم
اتصاف وجود به احكام ماهوى
1- 2- 6: توضيح مدّعا
ماهيت از آن جهت كه در ذهن
موجود مىشود هم قابل انطباق بر اشياست، هم اشيا تحت آن مندرجاند و هم خود مندرج
تحت ساير ماهيات مىشود. از آن جهت كه منطبق بر اشياست يا اشيا تحت آن مندرجاند،
متصف مىشود به اينكه جزئى يا كلى است، جنس يا فصل يا نوع يا عرضى عام يا خاص است
و از آن جهت كه خود تحت ماهيات ديگر مندرج مىشود، متصف مىشود به اينكه ماهيت
نوعى دارد، جنس دارد، فصل دارد.
از باب مثال، ماهيت كلى و
ماهيت جزئى را در نظر مىگيريم. ماهيت كلى ماهيتى است كه فرض صدق آن بر اشياء كثير
محال نيست و ماهيت جزئى ماهيتى است كه فرض صدق آن بر اشياء كثير محال است. پس
ماهيت از آن حيث كه در ذهن موجود است و قابليت صدق بر اشيا دارد متصف به كليت يا
جزئيت مىشود؛ و نيز ماهيت كلى يا تمام حقيقت مشترك بين افراد مندرج در تحت آن
است، كه در اين صورت نوع است، يا تمام حقيقت مشترك آنها نيست، بلكه جزء اعم اين
حقيقت است، كه جنس است، يا جزء اخص آن است، كه فصل است. پس ماهيت از آن حيث كه
افراد يا انواعى در تحت آن مندرجاند متصف به جنسيت يا نوعيت يا فصليت مىشود و
همچنين است در اتصاف به عرضيت عام و خاص؛ و نيز انسان
اسم الکتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 108