چون دنيا ناقص است بمثابه
كودك، و طفل را از دايه و گهواره گزير نيست دايه او زمان است و گهواره او مكان و
بوجهى پدر او زمانست و مادر او مكان. و مكان و زمان هر يك باثرى از آثار مبدع خود
مخصوصاند، و آن احاطت است بكاينات. چه اين احاطه خداى راست،
إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ 1. و زمان را احاطه كه
اثر مبدعست چنان حاصل آيد كه بعضى از آن اول باشد و بعضى آخر و مكان را چنانكه
بعضى ظاهر باشد و بعضى باطن و چون هر دو بذات و بطبع نيستند هيچ كدام در هيچ كدام
تمام نيست. پس وجود هر بعضى از زمان اقتضاء عدم بعضى ديگر مىكند. و حضور بعضى از
مكان اقتضاء غيبت بعضى ديگر ميكند. گذشته زمان نيست و آينده همچنين. اگر زمان
وجودى دارد وجود حال است كه كمترين زمانى است، و از خردى مقدارى ندارد.
حكماء آن را «آن» خوانند.
و اگر مكان را احاطتى هست همه مكان راست نه جزوى را ازو، و همه مكان راست كه آسمان
و زمين و ديگر