اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 343
روايات شيعى، ابوبكر فقط
يك بار بىاجازه پيامبر و به تشويق عايشه به امامت جماعت ايستاد كه پيامبر با حضور
خود در مسجد، در عين مريضى، او را كنار زد و خود به امامت ايستاد.[1] خلافت ابوبكر ابوبكر، نخستين خليفه است
كه چگونگى انتخاب او در تاريخ يكسان گزارش نشده است. گفتهاند: وقتى پيامبر صلى
الله عليه و آله درگذشت، عدّهاى از انصار در «سقيفه بنىساعده» جمع شدند تا
درباره جانشينى رسول خدا گفتوگو كنند. عمر با طرح زنده بودن پيامبر و ادّعاى
اينكه او چون موسى غايب شده و 40 روز ديگر برمىگردد،[2] به اتّفاق ابوعبيده جراح وارد سقيفه شده و فضاى مجلس را دگرگون كرد
و در اين فاصله، ابوبكر كه گويا در «سُنح» بود، به صحنه آمد. عمر، به خواست و
اشاره ابوبكر، با يادآورى آيه «إنّك ميّت و إنّهم
ميّتون» (زمر/ 39، 30) و بيان آيه 144 آلعمران/ 3 كه در آن، محمد صلى الله
عليه و آله پيامبرى چون ديگر پيامبران و مرگ او امرى طبيعى شناسانده شده، دست از
ادّعاى خود برداشت.[3] ابوبكر در برابر مطالبات
انصار كه مىگفتند: از ما اميرى و از شما اميرى، گفت: اميران از ما و وزيران از
شما، و با ذكر خطبهاى، مردم را از تفرقه بازداشت و گفت: پيامبر از ما است و ما به
مقام او سزاوارتريم[4]
و نيز با استناد به سخنى از پيامبر (الائمة من قريش)[5] كه بىترديد مصداق مشخّص آن اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام
هستند.[6] از انصار خواست تا با يكى از دو تن،
يعنى ابوعبيده يا عمر بيعت كنند. در اين هنگام، عمر، ابوبكر را براى امر خلافت،
سزاوارتر دانست و خود را از اين مسؤوليّت كنار كشيد؛ چرا كه ابوبكر در اسلام با
سابقهتر و ثانى اثنين در غار بود؛ سپس برخاست تا با او بيعت كند.[7] مشابه چنين گفتهاى[1]. شرح نهجالبلاغه،ج 10، ص 340 [2]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص 114 [3]. همان؛ تاريخ طبرى،ج 2، ص 232- 233 [4]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص 123 [5]. تاريخ الخميس، ج2، ص 199- 200؛ المجموع، ج 1، ص 7؛ مغنى المحتاج، ج 4، ص 130 [6]. نهج البلاغه، خطبه144 [7]. الامامة والسياسه،ج 1، ص 26
اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 343