اسم الکتاب : والاترين بندگان المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 79
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان به قصد زيارت خانه خدا به سمت
مكّه حركت كردند؛ بدين جهت، جز شمشير كه در آن زمان اسلحه هر مسافرى بود، سلاح
جنگى ديگرى (نظير نيزه و سپر و خود و زره و مانند آن) همراه نياوردند. اهل مكّه در
سرزمين حديبيّه جلوى پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش را گرفتند، و مانع ورود
مسلمانان به مكّه شدند.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله نماينده مشركان مكّه را خواست، و پس از مذاكرات
متعدّد، قرار شد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با آنها قراردادى امضا كند. و
در عين حال مشركان مكّه را تهديد كرد كه اگر لجاجت و مانع تراشى را از حدّ
بگذرانند، شخصى را مأمور در هم كوبيدن آنها خواهد كرد، كه وقتى حمله مىكند
صفوفشان را از هم متلاشى، و لشكريانشان را تار و مار مىنمايد!
اصحاب پيامبر به يكديگر نگاه مىكردند، و با نگاههاى خود به دنبال شخص مورد
نظر پيامبر بودند. يكى از اصحاب پرسيد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله منظورتان
كيست؟
حضرت جواب داد: منظورم «خاصف النّعل (پينه دوز)» است!
تعجّب اصحاب، با اين سخن پيامبر، بيشتر شد. امّا اين تعجّب و حيرت، طولانى
نشد؛ زيرا مسلمانان مشاهده كردند كه حضرت على عليه السلام در گوشهاى مشغول پينه
كردن كفشهاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است! [1]
اين روايت در عين اين كه دليل بر عظمت و شجاعت و جايگاه ويژه حضرت على در نزد
پيامبر اسلام است، نشان دهنده تواضع و فروتنى على عليه السلام (كه كفش پيامبر را
پينه مىزد) و رسول خدا صلى الله عليه و آله (كه كفش پينه شده را مىپوشيد) نيز
مىباشد.
نمونههاى تواضع و فروتنى در سيره معصومين فراوان است؛ نمونه ديگر آن به دوش
گرفتن موادّ غذايى در دل شب، و تقسيم آن بين فقراء و مستمندان است، كه اين مطلب در
مورد سه تن از ائمه عليهم السلام نقل شده است.