responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : والاترين بندگان المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر    الجزء : 1  صفحة : 168

2- آهن تفتيده!

على عليه السلام كه پس از سالها مظلوميّت و سكوت و خانه‌نشينى به حكومت ظاهرى رسيده، اكنون زمامدار پر قدرت مسلمانان است. برادرش عقيل- كه فردى عائله‌مند و فقير است- از مدينه به سوى مركز حكومت، كوفه، حركت مى‌كند تا سهم بيشترى از بيت المال نصيبش گردد. حضرت سفره غذا را بر روى پشت بام مى‌اندازد؛ امّا اين سفره مانند ساير سفره‌هاست و هيچ شباهتى با سفره‌هاى رنگين پادشاهان و اميران ندارد! بدين جهت، عقيل غذائى نمى‌خورد و به برادرش مى‌گويد:

«اين غذاها با معده من سازگار نيست (مشكل مرا حل كن، تا به مدينه برگردم)!»

حضرت فرمود: «برادر! بازار كوفه از اينجا پيداست؛ درون مغازه‌ها اشياى قيمتى و ارزشمند فراوانى است؛ بيا هر دو به بازار برويم و مغازه‌اى را سرقت كنيم و شما هر چقدر مى‌خواهى بردار!»

عقيل گفت: «برادر جان! مگر ما دزد و سارق هستيم، كه دست به چنين كارى بزنيم!»

على عليه السلام فرمود: «مگر پرداختن وجه اضافى از بيت‌المال، دزدى نيست!»

آن حضرت عليه السلام به برادرش پيشنهاد ديگرى داد؛ فرمود: «شنيده‌ام قافله‌اى به سوى كوفه مى‌آيد. هر دو با شمشيرهاى برهنه در كمين كاروان مى‌نشينيم و ناگهان بر آنان يورش مى‌بريم، تو آنچه نياز دارى از كاروان بردار!»

عقيل گفت: «برادر جان! مگر ما راهزن هستيم، كه دست به چنين كارى بزنيم!» على عليه السلام فرمود: «پرداخت آنچه حقّ تو نيست، از بيت المال نيز نوعى دزدى و سرقت است، چرا مرا به آن مى‌خوانى!» [1]

سپس على عليه السلام آهن گداخته‌اى را نزديك دست برادر برد ...


[1]. بحارالانوار، جلد 9 (چاپ تبريز)، صفحه 613 (به نقل از داستان راستان، جلد اوّل، صفحه 130).

اسم الکتاب : والاترين بندگان المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر    الجزء : 1  صفحة : 168
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست