؛ آگاه باش،
زير عرش الهى سايهاى وجود دارد كه فقط سه طايفه در آن سكونت دارند، كسى كه در حق
برادر ايمانى خود خير و نيكى انجام دهد، يا گرهى از مشكلات او بگشايد، يا سرور و
شادى به قلب او وارد سازد؛ حامل نامه هم برادر توست، سلام و رحمت الهى بر شما
باد».
آن شخص نامه
را گرفت و پس از انجام فريضه حج، به وطن برگشت، شبانه به سراغ فرماندار رفت و
جريان را به اطّلاع او رساند. فرماندار با خوشحالى دست در گردن او انداخت و بوسه
بر سر و چشم او زد، با اشتياق نامه امام را گرفت و روى چشم خود گذاشت و به احترام
آن بلند شد و تمام اموال خود را ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول
را نيز پرداخت و مرتب مىگفت: برادرم آيا تو را خوشحال ساختم؟ و مرد گرفتار
مىگفت: بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم ساختى، سپس پرونده حساب او را در آورد و
روى حساب او قلم گرفت و او را با خوشحالى مرخص نمود.
مرد گرفتار
عازم بيت الله الحرام گرديد تا او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار
دهد. وقتى امام عليه السلام از اوضاع آگاه شد بسيار خوشحال گرديد. آن مرد پرسيد:
آيا اين واقعه شما را خوشحال نمود؟ فرمود: به خدا قسم من و اميرالمؤمنين و جدّم
رسول اللَّه را شاد ساخت و خدا را نيز خشنود نمود. [1]
در اين حديث
خوشحال كردن ائمّه و خداوند در سايه خدمت به بندگان خداست كه هركس بايد به اندازه
نفوذ و توان خود حلال مشكلات مردم باشد.
در حديثى
آمده كه دو تن از اصحاب اختلاف داشتند، يكى از اصحاب بزرگ به نام مفضّل چهارصد
درهم داد و مشكل مالى آن دو را حل كرد و بعد گفت: اين پول از امام صادق عليه
السلام بود.
معلوم مىشود
امام عليه السلام مأمور داشت و به او پول مىداد تامشكل مردم را حل كند.