اسم الکتاب : گفتار معصومين( ع) المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 169
رسيد، بنابراين همنشينى ناخود آگاه در انسان اثر مىگذارد.
خداوند نتيجه دوستى بد را در قيامت بيان كرده و مىفرمايد:
« «وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا
لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا* يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ
أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِيلًا* لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ
جَاءَنِى وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا»؛ و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را (از شدّت حسرت) به دندان
مىگزد و مىگويد: «اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم! اى واى بر من كاش فلان
(شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم. او مرا از ياد (حق) گمراه ساخت، بعد
از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است». [1]
مفسران در شأن نزول اين آيات گفتهاند: در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله دو دوست به نام عقبه و ابى در ميان مشركين بودند. هر زمان عقبه از سفر مىآمد غذايى ترتيب مىداد و اشراف
قومش را دعوت مىكرد و در عين حال دوست مىداشت به محضر پيامبر صلى الله عليه و
آله برسد، هرچند اسلام را نپذيرفته بود. روزى از سفر آمد و طبق معمول غذايى آماده
و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز دعوت نمود،
هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من
از غذاى تو نمىخورم تا شهادت به وحدانيّت خدا و رسالت من دهى، عقبه شهادتين به
زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش ابى رسيد و گفت: اى عقبه از آيينت منحرف شدى؟ او گفت: نه به
خدا سوگند من منحرف نشدم، ولى مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز
اينكه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد، بى آنكه
غذا خورده باشد، به همين جهت شهادت دادم. ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم،
مگر اينكه در برابر او بايستى و به او توهين كنى، عقبه