responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : فيلسوف نماها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر    الجزء : 1  صفحة : 66

غير عادى وارد اطاق شد و گفت: آقاى محمود در نسخه امروز شما دو پنى‌سيلين نوشته شده، اجازه بدهيد يكى از آنها را فعلًا تزريق كنم، از جناب آقاى سروان خيلى معذرت مى‌خواهم، افسر مذكور چون چنين ديد و از طرفى مى‌دانست صحبت‌هاى طولانى براى بيمار چندان مناسب نيست پس از توديع گرم و صميمانه‌اى دست محمود را فشرده و از اطاق خارج شد. جوان پزشكيار پس از تزريق پنى‌سيلين صندلى را نزديك بستر محمود كشيده و روى آن قرار گرفت سپس با يك قيافه خيلى دوستانه ولى توأم با عجله شروع به صحبت كرد:

- اين آقاى سروان از خويشاوندان شما هستند؟!

محمود- خير. از دوستان صميمى و قديمى من هستند، حتى از آن وقت كه دبيرستان مى‌رفتيم در ميان دانش‌آموزان، در صميميت و محبّت ضرب المثل بوديم.

پزشكيار با لحن مسخره‌آميزى گفت: صميمى؟ ... بسيار خوب ... صميمى ...

محمود- مگر صميميت دو نفر با هم موضوع تازه‌اى است؟! واضح‌تر بگوييد منظورتان از اين سؤال چيست؟

- هيچ، مى‌دانيد آقاى سروان چند سال قبل تبريز بودند؟

محمود- بنده نمى‌دانم؟ من از جزئيات زندگى داخلى ايشان هم مطلعم، ممكن است ندانم؟!

- خوب اين را هم مى‌دانيد كه در اثر چه عللى به تهران منتقل شدند؟

محمود- خودشان مايل بودند، پس از تقاضاى پى در پى از مركز با ايشان موافقت كردند زيرا يك افسر جدى و كاردان و خوش سابقه‌اى است و كليه رؤسا نسبت به او به ديده احترام مى‌نگرند.

پزشكيار- يكى ايشان خوش سابقه‌اند و يكى هم غلام يحيى!

محمود- غلام يحيى؟!

پزشكيار- ببخشيد .. پيشه‌ورى حالا فهميديد از سوابق ايشان بى‌اطلاعيد، بگذاريد تا اين افسر خوش‌سابقه! را به شما معرفى كنم (محمود از اين جمله مضطرب شده، ساكت و مبهوت گوش مى‌دهد).

- وقتى اين آقا وارد بيمارستان شد من با آن سوابقى كه از او در نظر داشتم دست‌پاچه شدم كه ديگر براى چه منظورى اينجا آمده؟ چون فهميدم براى عيادت شما آمده است فوراً خود را به پشت پنجره‌ها رساندم و دو گوش ديگر قرض كردم تا به حرف‌هاى او گوش دهم پى در پى به اظهارات او و برصاف و سادگى شما لبخند مى‌زدم! زيرا مى‌ديدم مدارك محكوميت و سند عضويت خود را در حزب توده يكى پس از ديگرى به او تحويل مى‌دهيد فعلًا شما متوجه نيستيد آنگاه متوجه خواهيد شد كه يك پرونده قطورى در شهربانى براى شما تنظيم شده و شما را با يك سر نيزه به طرف زندان قصر مى‌برند!

روشن‌تر بگويم: اين افسر كهنه كار رفيق دزد و شريك قافله است! با اين مداركى كه از شما بدست آورده و مى‌آورد بطور مسلّم دردسر شديدى برايتان توليد خواهد كرد، اينها خرشان به اين گلها نخوابيده كه در اين موقع شب به بيمارستان بيايند و يك چنين مصاحبه‌هاى طولانى با شما انجام دهند! ...

اسم الکتاب : فيلسوف نماها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر    الجزء : 1  صفحة : 66
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست