دوازده بند محتشم
بند اوّل
باز اين چه شورش است كه در خلق عالمست
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بى نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از كجا كه كرد
كار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گويا طلوع مىكند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامى ذرّات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام كه نامش محرّم است
در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست
سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
جنّ و ملك بر آدميان نوحه مىكنند
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشيد آسمان و زمين نور مشرقَيْن
پرورده در كنار رسول خدا حسين
بند دوم
كشتى شكست خورده طوفان كربلا
در خاك و خون فتاده به ميدان كربلا
گرچشم روزگار بر او فاش مىگريست
خون مىگذشت از سر ايوان كربلا