اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 667
شوهرش آمد و او را گرفت و به جايگاهش بازگرداند. [1]
2- پس از حادثه كربلا، عبيداللَّه بن زياد كه به
اصطلاح خود را سرمست پيروزى مىديد، مردم كوفه را در مسجد جمع كرد تا پايان كار
امام حسين عليه السلام و يارانش را طىّ يك خطابه رسمى به اطّلاع مردم برساند و در
ضمن به مردم بفهماند كه فرجام كار كسانى كه با يزيد مخالفت كنند، چيزى جز نابودى
نيست. جايى كه با امام حسين عليه السلام با آن همه عظمت چنين رفتار شد، تكليف
ديگران روشن است. وى در ضمن كلامش چنين گفت: حمد خدايى را كه حق و اهل حق و حقيقت
را پيروز كرد! و يزيد و پيروانش را يارى كرد و كذّاب پسر كذّاب را كشت!!!
عبداللَّه بن عفيف ازدى كه از شيعيان
اميرمؤمنان عليه السلام بود و يك چشم خود را در جنگل جمل و چشم ديگرش را در جنگ
صفّين در ركاب على عليه السلام از دست داده بود و پيوسته در مسجد كوفه به عبادت
مشغول بود [2] از جاى
برخاست و فرياد زد: اى پسر مرجانه! كذّاب پسر كذّاب تويى و پدرت، و آن كسى است كه
تو و پدرت را بر اين جايگاه نصب كرد. اى دشمن خدا! فرزندان انبيا را به قتل
مىرسانى و اكنون بر منبر مؤمنان، اين چنين جسورانه سخن مىگويى؟!
ابن زياد وقتى كه او را شناخت دستور دستگيرى او را صادر كرد و قبيله عبداللَّه
بن عفيف و برخى ديگر از قبايل او را از مسجد خارج ساختند و به منزلش بردند.
كر ابن زياد به منزلش حمله كرد و او را دستگير و به نزد ابن زياد آورد و آنجا
نيز ابن عفيف با شجاعت در برابر ابن زياد ايستادگى كرد و با كلماتى آتشين او را
رسوا ساخت. سرانجام ابن زياد كه در برابر آن همه شجاعت و بى باكى درمانده و ناتوان
شده بود، دستور داد سرش را از بدن جدا سازند. [3]
[1]. ملهوف (لهوف) سيّد بن طاووس، ص
180 و بحارالانوار، ج 45، ص 58.
[2]. رجوع كنيد به: سفينة البحار، شرح
حال عبداللَّه بن عفيف (واژه عبد).
[3]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج
45، ص 119- 121. مشروح اين ماجرا در بخش رويدادها (2) گذشت.
اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 667