؛ نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه كه جنگ را تا سپيده دم فردا
به تأخير بياندازند و يك امشب را مهلت بگير، تا در اين شب به درگاه خداوند نماز
بگذاريم و به راز و نياز و استغفار بپردازيم. خدا مىداند كه من نمازِ براى او و
تلاوت كتابش (قرآن) و راز و نيازِ فراوان و استغفار را دوست دارم».
عبّاس عليه السلام سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى كه رو در روى سپاه
قرار گرفت، به آنان خطاب كرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبداللَّه عليه السلام يك
امشب را از شما مهلت مىخواهد».
پس از اين سخن، در ميان سپاهيان عمر بن سعد گفتگوهايى ردّ و بدل شد تا آن كه
عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: سبحان اللَّه! به خدا سوگند! اگر اينان از مردم ديلم
(كفّار) بودند و از تو چنين تقاضايى مىكردند، سزاوار بود كه بپذيرى. قيس بن اشعث
گفت:
«درخواست آنها را بپذير، به جانم
سوگند! كه آنان بيعت نخواهند كرد و فردا با تو خواهند جنگيد». ابن سعد گفت: به خدا
سوگند! اگر بدانم كه چنين كنند هرگز اين شب را به آنان مهلت نمىدهم!
در روايتى از على بن حسين عليه السلام آمده است كه فرمود: «فرستاده عمر بن سعد
نزد ما آمد و در جايى كه صدايش به گوش مىرسيد ايستاد و گفت: «ما تا فردا به شما
مهلت مىدهيم، اگر تسليم شديد شما را نزد عبيداللَّه بن زياد خواهيم برد و اگر
سرباز زديد، از شما دست نخواهيم كشيد». [1]
***
[1]. تاريخ طبرى، ج 4، ص 315- 316 و
بحارالانوار، ج 44، ص 391- 392 (با مختصر تفاوت).
اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 390