؛ فرزندم! اين زمان، ساعتى است كه خواب آن دروغ نيست. در خواب ديدم اسب سوارى
در برابرم ايستاد و گفت: «اى حسين! شما شتابان مىرويد و مرگ با شتاب شما را به
بهشت مىبرد!»، پس دانستم كه از مرگ ما خبر مىدهد».
على اكبر عرض كرد:
«يا أَبَتِ أَفَلَسْنا عَلَى الْحَقِ
؛ پدر جان! آيا ما بر حق نيستيم؟!».
امام عليه السلام فرمود:
«بَلى يا بُنَىَّ وَالَّذِي إِلَيْهِ مَرْجَعُ الْعِبادُ!
؛ آرى، فرزندم! سوگند به خدايى كه بازگشت همه بندگان به سوى اوست، بر حقّيم».
على اكبر عليه السلام عرض كرد:
«إذاً لَانُبالي بِالْمَوتِ؛
پس، از مردن باكى نداريم».
امام حسين عليه السلام فرمود:
«جَزاكَ اللَّهُ يا بُنَىَّ خَيْرَ ما جَزى بِهِ وَلَداً عَنْ والِدٍ
؛ خداوند به تو بهترين پاداشى كه از ناحيه پدرى به فرزندش داده مىشود، عطا
فرمايد». [1]
به يقين امام عليه السلام براى خود گريه نمىكرد، زيرا در سخنان پيشين آن
حضرت، استقبال از شهادت كراراً آمده بود، و اين خواب مطلب جديدى در اين زمينه
نداشت، گريه امام عليه السلام يا به حال فرزندان و اصحاب بود، يا به حال اسلام و
مسلمين.
و در هر حال آزمون بزرگى براى فرزند رشيدش على اكبر عليه السلام بود، پاسخ
شجاعانه و مخلصانه او نيز همه چيز را روشن ساخت، و نشان داد اين خاندان در مسير
حق، از هيچ چيز باك ندارند، و از خبر شهادت در اضطراب فرو نمىروند بلكه با آغوش
باز از آن استقبال مىكنند.
45- بنى اميّه در تعقيب امام عليه السلام
در منزلگاه «ثعلبيّه» مردى به نام «اباهرّه ازدى» به محضر امام عليه السلام
شرفياب شده سلام كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا! چه چيزى سبب شد كه از حرم خدا و
حرم جدّت محمّد صلى الله عليه و آله بيرون آمدى؟