؛ اين سخن تو بسيار نادرست و باطل است، آيا يزيدِ شارب الخمر و آن كس كه
خريدار لهو و گناه است، از من بهتر است؟!».
معاويه كه پاسخى نداشت، گفت: پسر عمويت را ناسزا مگو؛ چرا كه اگر نزد وى از او
بدگويى كنى (آنقدر بردبار است كه) هرگز به تو ناسزا نخواهد گفت!!!
معاويه كه در برابر سخنان محكم امام حسين عليه السلام درمانده شده بود، رو به
مردم كرد و گفت: اى مردم! شما مىدانيد رسول خدا از دنيا رفت ولى كسى را خليفه
قرار نداد! مسلمانان ابوبكر را خليفه كردند! و بيعت و خلافت او، بيعتى صحيح بود.
ابوبكر به كتاب خدا و سنّت رسولش عمل كرد و هنگامى كه وقت مرگش فرا رسيد، رأيش بر
اين قرار گرفت كه عمر را به جانشينى خود برگزيند. عمر نيز به كتاب خدا و سنّت
رسولش عمل كرد، تا هنگام مرگش چنين به خاطرش رسيد كه خلافت را به شوراى شش نفره
واگذار نمايد. در نتيجه ابوبكر براى بعد از خودش راهى را پيش گرفت كه رسول خدا
انجام نداده بود و عمر نيز به شيوهاى عمل كرد كه ابوبكر آن گونه عمل نكرده بود.
همه اينها كارهايى را كه به تشخيصشان به نفع مسلمين بوده، انجام دادند؛ من هم
تشخيص دادهام، براى جلوگيرى از اختلاف و پراكندگى! و با يك نظر
اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 298