«طبرسى» در «مجمع البيان» نيز نقل
مىكند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به «خديجه» فرمود: هنگامى كه تنها مىشوم،
ندائى مىشنوم (و نگرانم!).
«خديجه» عرض كرد: خداوند جز خير،
درباره تو كارى نخواهد كرد؛ چرا كه به خدا سوگند، تو امانت را ادا مىكنى، صله رحم
به جا مىآورى، در سخن گفتن راستگو هستى.
«خديجه» مىگويد: بعد از اين ماجرا به
سراغ «ورقة بن نوفل» رفتيم، (او از آگاهان عرب و عموزاده «خديجه» بود) رسول اللَّه
صلى الله عليه و آله آنچه را ديده بود براى «ورقه» بيان كرد.
«ورقه» گفت: هنگامى كه آن منادى به
سراغ تو مىآيد، دقت كن، ببين چه مىشنوى؟ سپس براى من نقل كن.
پيامبر صلى الله عليه و آله در خلوتگاه خود اين را شنيد كه مىگويد: اى محمّد!
بگو: بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين- تا- وَ لَا الضَّالِّين، و بگو:
لا الهَ الَّا اللَّهُ
، آن گاه حضرت به سراغ «ورقه» رفت و مطلب را براى او بازگو كرد.
«ورقه» گفت: بشارت بر تو! باز هم
بشارت بر تو! من گواهى مىدهم تو همان هستى كه «عيسى بن مريم» عليها السلام بشارت
داده است! و تو شريعتى همچون «موسى» عليه السلام دارى، تو پيامبر مرسلى، و به زودى
بعد از اين روز، مأمور به جهاد مىشوى و اگر من آن روز را درك كنم، در كنار تو
جهاد خواهم كرد»!.
هنگامى كه «ورقه» از دنيا رفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من اين
روحانى را در بهشت (بهشت برزخى) ديدم، در حالى كه لباس حرير بر تن داشت، زيرا او
به من ايمان آورد و مرا تصديق كرد». [2]
[1] «ابوالفتوح رازى»، ج 12، ص 96 (با
كمى تلخيص)؛ «قرطبى»، ج 20، ص 118- همين معنى را بسيارى از مفسران عامه و خاصه با
شاخ و برگهاى بيشترى كه بعضى قابل قبول نيست نقل كردهاند.