اسم الکتاب : دائرة المعارف فقه مقارن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 41
تيمّم چنين
آوردهاند كه «مردى نزد عمر آمد و گفت:
من جنب
مىشوم و آبى نمىيابم (كه غسل كنم) عمر گفت: نماز نخوان! عمّار ياسر حاضر بود،
گفت: آيا فراموش كردهاى كه من و تو در يكى از جنگها شركت داشتيم و جنب شده بوديم
و آبى نيافتيم، تو نماز نخواندى و من خود را در خاك غلطاندم و نماز خواندم (سپس
خدمت پيامبر رسيديم) پيامبر فرمود: كافى بود كه دستهايت را بر زمين بزنى، بعد آن
را فوت كنى و سپس با آن صورت و پشت دستهايتان را مسح كنى، عمر گفت: اى عمّار از
خدا بترس (و اين سخن را تكرار نكن)، عمّار گفت: اگر بخواهى من اين حديث را نقل
نخواهم كرد. عمر گفت: هر گونه كه خودت بخواهى». [1]
و همچنين
موارد ديگر كه ذكر همه آنها به طول مىانجامد.
ناگفته
پيداست كسى كه در مقابل نصّ اجتهاد مىكند يا به سبب آن است كه آگاهى از نصّ ندارد
يا آن را به فراموشى سپرده (مانند موردى كه در بالا ذكر شد كه بر خلاف نصّ صريح
قرآن مجيد است كه مىگويد: «وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ
عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ
فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً ...»[2]*) يا به سبب آن است كه به گمان خود مفهوم نصّ را
منحصر به موارد يا زمان معيّنى مىداند در حالى كه نصّ، مطلق است و او گرفتار
اشتباه شده است. بنابراين، تعبير مزبور كه اجتهاد در مقابل نصّ تحت عنوان «ما ليس
فقهاً» قرار مىگيرد درست نيست، بلكه اظهار نظر فقهى است، ولى گوينده آن موازين
فقهى را كنار گذاشته و به گمان خود حكمى صادر كرده است.
شكّى نيست كه
اجتهاد در مقابل نصّ كار صحيحى نيست و بايد با توجّه به ضوابط فقهى و اصول شناخته
شده در فقه، احكام را استنباط كرد و اگر اين باب، مفتوح شود كه هركس با ميل خود در
برابر نصوص و ادلّه شرع بايستد مدّتى نمىگذرد كه از فقه اصيل اسلامى چيزى باقى
نمىماند.
***
واژگان مرتبط:
الف) «دين»
واژه «دين»
در لغت و در اصل به معناى طاعت و انقياد و خضوع در مقابل فرمانها و مقرّراتى معيّن
است [3] و نيز به معناى جزا و پاداش آمده
[4] از باب
[1]. «إنّ رجلًا أتى عمر فقال: إنّى اجنبت فلم
اجد ماءً فقال: لا تصلّ فقال عمّار: اما تذكر يا امير المؤمنين اذ انا و انت فى
سريّة فأجنبنا و لم نجد ماءً فامّا انت فلم تصلّ و امّا انا فتمعّكت فى التراب و
صلّيت فقال النبى صلى الله عليه و آله: انما كان يكفيك ان تضرب بيديك الارض ثمّ
تنفخ ثمّ تمسح بهما وجهك و كفّيْك فقال عمر: اتّق اللَّه يا عمّار قال: ان شئت لم
احدّث به فقال عمر: نوليك ما تولّيت».
در كتاب «المفهم
لما اشكل من تلخيص كتاب مسلم» اين حديث را از
صحيح بخارى به شماره 338؛ صحيح مسلم
به شماره 368؛ سنن ابن داوود به شماره 318 و 328 و
سنن نسائى (ج 1، ص 170- 165) نقل كرده است. (كتاب
المفهم لما اشكل من تلخيص كتاب مسلم، ج 1، ص 616).