اسم الکتاب : دائرة المعارف فقه مقارن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 136
ديگرى سعيد بن جبير (م 95) است كه از شاگردان مدرسه كوفه به شمار مىآيد و
گروهى از دانشمندان به فقه و دانش وى گواهى دادهاند. وقتى مردم كوفه از ابن عبّاس
مسائل دينى خويش را مىپرسيدند، وى مىگفت: «آيا سعيد بن جبير ميان شما نيست؟». [1] مورّخ معروف
«يعقوبى» او را از فقهايى مىداند كه در عصر وليد بن عبد الملك براى مردم فتوا
مىدادند. [2]
ابن حجر درباره او مىگويد: «وى فقيه مورد اعتماد بود» [3] و سرانجام به جرم محبّت به على و فرزندانش
عليهم السلام به دست حجّاج بن يوسف ثقفى به شهادت رسيد. [4]
از ديگر فقهاى تابعين ابراهيم بن يزيد بن قيس نخعى (م 96) است. وى داراى مذهب
خاصّ فقهى بود. او بنيانگذار مدرسه رأى و قياس و استاد حمّاد بن ابى سليمان (م
120) است، كه حمّاد نيز استاد ابو حنيفه (م 150) مؤسّس مذهب حنفى است. [5]
او معتقد بود كه احكام شرعيّه براى خود فلسفه و علّتى دارد و فقيه بايد آن را
بفهمد تا احكام شرعيه را بر محور آنها قرار دهد؛ بر خلاف مذهب داوود ظاهرى (م 270)
و سعيد بن مسيّب، كه معتقد بودند فقط بايد به ظاهر كتاب و سنّت عمل كرد و نبايد به
سراغ علل احكام و قياس رفت و پس از آن بايد به اجماع صحابه يا اجماع علما عمل كرد.
ويژگى دوره اوّل:
مهمترين ويژگى اين دوره بوجود آمدن دو مدرسه حديث و رأى و نظر است. فقهاى
مدرسه حديث، بر گروه رأى تاختند و عقيده آنها را مخالف نظرات صحابه دانستند. ابن قيّم كلماتى را از
صحابه و تابعين در نقد عقيده دوم آورده است. از جمله:
1. خليفه اوّل أبو بكر گفته است: «كدام زمين مرا در برخواهد گرفت و كدام آسمان
بر من سايه خواهد افكند، اگر من درباره آيهاى از كتاب خدا، به رأى خويش و يا آنچه
را كه نمىدانم، سخن بگويم».
2. عمر بن خطاب گفت: «در دين خود، از رأى و نظر شخصى بپرهيزيد».
3. على عليه السلام گفت: «اگر دين را مىشد با رأى (و قياس) به دست آورد، بايد
گفت زير كفش براى مسح سزاوارتر از بالاى آن است». [6]
همچنين از تابعين نيز سخنانى را در ردّ رأى و نظر نقل كرده است. [7]
به هر حال، طرفداران رأى و نظر، به قياس و استحسان روى آوردند و با استفاده از
آنها، به صدور فتوا در احكام شرعى پرداختند.
[4]. ر. ك: بحار الأنوار، ج 46، ص 136؛ اعيان الشّيعه، ج 7، ص 236.
[5]. ر. ك: الاعلام زركلى، ج 1، ص 80؛ تاريخ الفقه الاسلامى، ص 78؛ الفقه الاسلامى و أدلّته، ج 1، ص 42.
[6]. شايد به اين علّت كه هدف از مسح
و يا غَسل، زدودن و پاك كردن آلودگىهاست و آلودگى در كف كفش بيشتر از آلودگى روى
كفش است. (بر اساس فتواى اهل سنّت كه مسح روى كفش را در بعضى از حالات كافى
مىدانند. ر. ك: الفقه الاسلامى و ادلّته، ج 1، ص 471 به بعد).