در اينجا معرفت مىتواند اشاره به معرفة اللَّه باشد كه در برابر ذات پاك
بىنهايتش همه چيز كوچك و بىارزش است، و از قطره در برابر دريا نيز ناچيزتر
مىباشد، و اين خود از اسباب زهد و بىاعتنايى به زرق و برق دنيا است. يا اين كه
اشاره به آگاهى از ناپايدارى دنيا و تاريخ اقوام پيشين باشد كه آن نيز روح زهد را
در انسان زنده مىكند و يا آگاهى به سراى جاويدان و عظمت نعمتهاى آنجا است و يا
همه اينها.
3- در حديث ديگرى در ارتباط غناى ذاتى و ترك حرص و آز، با علم و معرفت، از
همان امام عليه السلام مىخوانيم:
هر كس معرفت خداوند در دل او، جايگزين شود، غنى و بى نيازى از خلق در قلبش
جايگزين خواهد شد.» [2]
روشن است كسى كه آگاه به صفات جلال و جمال خداست و جهان هستى را پرتو كوچكى از
آن ذات بىنياز مىداند، تنها بر او توكّل مىكند و از غير او خود را مستغنى و
بىنياز مىبيند.
4- در ارتباط معرفة اللَّه با حفظ زبان از سخنان ناشايست و شكم از حرام؛ در
حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: