responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : حكمت نامه امام حسين المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 563

10/ 27 دعاى جوان گرفتار به گناهش‌

424. مهج الدعوات: از مولايمان امام حسين عليه السلام دعايى روايت شده كه به «دعاى جوانِ گرفتار به گناهش» معروف است و از گروهى روايت شده كه حديث را به امام حسين عليه السلام مى‌رسانند كه ايشان، چنين فرمود:

من با [پدرم‌] على بن ابى طالب عليه السلام در طواف بودم. شبى ظلمانى و كم‌نور بود و طواف، خلوت بود و زائران در خواب و چشم‌ها فرو خفته بودند. در اين هنگام، صداى كمك‌خواهى پناهجو و جوياى رحمت را شنيد كه با آوايى غمناك و اندوهگين و دلى دردمند مى‌گفت:

اى كه دعاى گرفتار در تاريكى‌ها را اجابت مى‌كنى‌

اى گشاينده گرفتارى و بلا و بيمارى!

ميهمانان تو در گِرد خانه [ى كعبه‌] خوابيدند و بيدار شدند

دعا مى‌كنند و اى برپا دارنده چشم تو نخوابيد.

به بخششت، گناهم را به من ببخش‌

اى كه مردم در حرم به او اشاره مى‌كنند.

اگر عفوت خطاكار را در برنمى‌گيرد

پس چه كس بر گناهكاران، نعمت مى‌بخشد؟

امام عليه السلام به من فرمود: «اى ابا عبد اللّه! آيا [نداى‌] نداگر به گناه خويش و كمك‌خواه از پروردگار خود را شنيدى؟». گفتم: آرى، شنيدم.

فرمود: «با دقّت بنگر. شايد او را ببينى».

در آن شب تار، اين سو و آن سو مى‌رفتم و ميان خفتگان مى‌گشتم تا ميان رُكن (حجرالأسود) و مقام ابراهيم عليه السلام، شخص ايستاده‌اى را ديدم كه چون خوب نگريستم، ديدم همان است كه [به نماز] ايستاده است. گفتم: سلام بر تو، اى بنده مُقرّ پشيمان، آمرزش‌خواهِ پناهجو! تو را به خدا، به نداى پسرعموى پيامبر خدا پاسخ ده.

پس سجده و تشهّد را به سرعت تمام كرد و سلام داد و بى‌آن كه سخنى بگويد، با دست به من اشاره كرد كه جلو بروم. جلوتر رفتم تا او را نزد اميرمؤمنان آوردم و گفتم: اين شخص، همان است.

امام عليه السلام به او نگريست. جوانى خوش‌رو و خوش‌لباس بود. به او فرمود: «از كدام قبيله‌اى؟».

گفت: از قبيله‌اى از عرب.

فرمود: «حالت چگونه است؟ و گريه و فرياد كمك‌خواهى‌ات از چيست؟».

گفت: حال كسى كه به نفرين والدين گرفتار آمده و در تنگناست، پيشامدها او را در گروِ خويش گرفته‌اند و اندوه، او را چنان در خود غرق كرده و به ترديد افكنده كه دعايش مستجاب نمى‌شود.

على عليه السلام به او فرمود: «چرا اين گونه است؟».

گفت: من در ميان عرب‌ها، سرگرمِ بازى و شادى (لهب و لعب) بودم و نافرمانى را در دو ماه رجب و شعبان نيز ادامه مى‌دادم و خدا را در نظر نمى‌گرفتم. پدرى دلسوز داشتم كه مرا از سوانحِ حوادث، هشدار مى‌داد و از كيفر آتش مى‌ترساند و مى‌گفت: چه قدر آفتاب و تاريكى، و نيز شب‌ها و روزها و ماه‌ها و سال‌ها و فرشتگان بزرگوار از تو بنالند؟

و چون در اندرز من پا مى‌فشرد، بر سرش فرياد مى‌كشيدم و بر او مى‌پريدم و كتكش مى‌زدم. روزى هم قصد چند درهمى كه در پنهان داشت، كردم و چون‌

خواستم آنها را برگيرم و در كارهايم مصرف كنم، مرا از آن باز داشت. من هم او را زدم و دستش را پيچاندم و درهم‌ها را گرفتم و رفتم. او دست به زانوانش نهاد و مى‌خواست از جايش برخيزد كه از شدّت درد و رنج، نتوانست آنها را حركت دهد و چنين سرود:

ميان من و مُنازل، پيوندى برقرار شد

برابر و يكسان، به‌سان باران براى خواهان آن.

او را پروردم تا جوانى نيرومند و چالاك شد

و چون مى‌ايستاد، تا گردن شترِ نَر مى‌رسيد.

و در كودكى، چون گرسنه مى‌شد

از بهترين و پاكيزه‌ترين توشه‌ها برايش فراهم مى‌كردم.

و چون به عنفوان جوانى و شادابى رسيد

با نيزه بلند و تيز رُدَينى‌[1] برابرى مى‌كرد.

مالم را به يغما بُرد و دستم را پيچاند

خدا دستش را بپيچانَد كه او بر وى چيره است.

سپس، به خدا سوگند ياد كرد كه به كعبه بيايد و شكايت مرا به خدا ببرَد. پس هفته‌ها روزه گرفت و نمازها خواند و دعا كرد و [سوار] بر شترى سريع، به سوى خانه خدا بيرون آمد. دشت‌ها و درّه‌ها و كوه‌ها را درنورديد تا در موسم حج به مكّه رسيد. از شترش پياده شد و به سوى بيت اللّه الحرام رفت و طواف و سعى خويش را به جاى آورد و به پرده كعبه آويخت و دعا و مناجات نمود و چنين سرود:

اى كه حاجيان با كوشش به سويش آمدند

از دورترين جاها و فراز قلّه‌ها!

من نزد تو آمدم، اى كه نااميد نمى‌كنى‌

كسى كه يگانه بى‌نياز را با زارى مى‌خوانَد!

اين، مُنازل است كه حرمت مرا رعايت نمى‌كند

پس، اى جبّار! حقّم را از فرزندم بگير.

به يارى‌ات يك طرفش را فلج كن‌

اى كه پاكى از زاده شدن و زادن!

جوان گفت: سوگند به برافرازنده آسمان و جارى كننده آب، دعايش را تمام نكرده بود كه آنچه مى‌بينى، بر سرم آمد.

سپس جامه از سمت راستش برگرفت. طرف راست بدنش فلج بود [و افزود:] من، سه سال از او مى‌خواستم تا در همان جايى كه نفرينم كرده، برايم دعا كند و او نمى‌پذيرفت، تا اين كه امسال، بر من منّت نهاد و با او بر شترى ده‌ماهه آبستن، بيرون آمدم و به اميد سالم شدن، به تندى راه پيمودم تا آن كه به وادى اراك‌[2] در درّه سياك (نزديك مكّه)، پرنده‌اى در تاريكى پريد و شترى كه پدرم بر آن بود، رَم كرد و او به پايين درّه و ميان دو سنگ، پرتاب شد [و از دنيا رفت‌] و همان جا دفنش كردم. از اين بزرگ‌تر [و دردناك‌تر] اين كه مرا جز به اين نمى‌شناسند: «گرفتار به نفرينِ پدرش».

اميرمؤمنان، به او فرمود: «فريادرَسَت آمد. آيا تو را دعايى بياموزم كه پيامبر خدا، آن را به من آموخت و اسم اعظم و سترگِ خدا در آن است؛ همان نام‌

عزيز و كريمى كه هر كس او را بدان بخواند، اجابت مى‌كند و هر كس از او بخواهد، عطا مى‌نمايد و اندوه را مى‌گشايد و سختى را مى‌زدايد و غم را مى‌بَرَد و بيمارى را بهبود مى‌بخشد و شكسته را سامان مى‌دهد و نادار را دارا و بدهى را ادا مى‌كند و از چشم‌زخم، جلوگيرى مى‌كند و گناهان را مى‌آمرزد و عيب‌ها را مى‌پوشانَد و هر ترسان از شيطان رانده شده و گردن‌فراز لجوج را ايمنى مى‌دهد و اگر مطيع خدا، آن را بر كوهى بخواند، از جايش تكان مى‌خورد و اگر بر مرده‌اى بخواند، زنده‌اش مى‌كند و اگر بر آب بخواند، بر آن راه مى‌رود، اگر خودپسندى او را نگيرد؟

پس، اى مرد! از خدا پروا كن كه دلم بر تو رحم آورد و خداوند، بايد راستى نيّتت را بداند كه به اسمِ اعظم، خدا را براى معصيتى نمى‌خوانى و از آن، جز براى استوارى دينت بهره نمى‌برى. پس اگر خلوص نيّت داشته باشى، خدا اجابتت مى‌كند و پيامبرت، محمّد صلى الله عليه و آله را در خواب مى‌بينى كه به بهشت و اجابت دعايت، تو را مژده مى‌دهد».

خوش‌حالى من از اين دعاى پُرفايده، از خوش‌حالى آن مرد از به دست آوردن سلامت و آنچه به او رسيد، بيشتر بود؛ زيرا من، آن را از امام عليه السلام نشنيده بودم و پيش‌تر، اين دعا را نمى‌شناختم.

سپس، [پدرم على عليه السلام به من‌] فرمود: «دوات و كاغذ بياور و هر چه را بر تو مى‌خوانم، بنويس».

چنين كردم و دعا، اين است:

«به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوندا! من به اسمت از تو مى‌خواهم، اى بِشْكوهِ بزرگوار، اى زنده برپا دارنده، اى زنده‌اى كه جز تو خدايى نيست، اى كه جز او نمى‌داند او چيست و كجاست و در كدام سَمت و چگونه است!

اى صاحب مُلك و ملكوت، اى داراى عزّت و جبروت، اى فرمان‌روا، اى پاك، اى سلامت‌بخش، اى ايمنى‌ده، اى غالب، اى شكست‌ناپذير، اى چيره، اى بزرگ‌منش، اى آفريدگار، اى سازنده، اى تصويرگر، اى سود رسان، اى تدبيركننده، اى دوست، اى ستوده، اى معبود، اى دور، اى نزديك، اى اجابتگر، اى مراقب، اى كافى، اى نو پديدآورنده، اى والا، اى فرازمند، اى شنوا، اى دانا، اى فرزانه، اى كريم، اى برپا، اى جاويد، اى عالم، اى قديم!

اى بالا، اى سِترگ، اى مهربان، اى منّت نهنده، اى قهّار، اى كه از او كمك مى‌گيرند، اى باشكوه، اى زيبا، اى وكيل، اى كفيل، اى درگذرنده، اى رساننده، اى فهيم، اى راهنما، اى هدايتگر، اى آغازكننده، اى آغاز، اى پايان، اى آشكار، اى نهان، اى حاكم، اى قاضى، اى عادل، اى صاحب فضل، اى رساننده، اى پاك، اى پاكيزه، اى توانا، اى مقتدر، اى بزرگ، اى بزرگ‌منش!

اى يكتا، اى يگانه، اى بى‌نياز، اى كه نزاد و زاده نشده و مانندى ندارد و همراهى با او نيست و دستْ‌يارى ندارد و مشاورى نگرفته و به پشتيبانى نياز ندارد و خدايى با او نيست، خدايى جز او نيست! تو والايى، بسى والاتر از آنچه منكران (/ ستمكاران) مى‌گويند.

اى دانا، اى والا، اى صاحب افتخار، اى گشايشگر، اى جان‌فزا، اى گِره‌گشا، اى ياور، اى يارى دهنده، اى هلاك كننده (/ دريافت كننده)، اى انتقام گيرنده، اى برانگيزنده، اى ميراثدار، اى اوّل، اى جوينده، اى چيره، اى كه گريزنده‌اى از دستش نمى‌رود، اى بازگردنده، اى بازآينده، اى بخشنده، اى سبب‌سازِ سبب‌ها، اى گشاينده درها، اى كه هرجا باشى، اجابت مى‌كنى، اى پاك دارنده، اى سپاس‌گزار، اى درگذرنده، اى آمرزشگر، اى نور در نور، اى تدبيرگرِ امور، اى باريك‌بين، اى آگاه، اى جبران‌كننده، اى روشنگر، اى بينا، اى پشتيبان، اى سِترگ، اى تنها، اى فرد، اى بى‌نياز، اى تكيه‌گاه، اى كفايت كننده، اى احسان كننده، اى زيبا ساز، اى شفا دهنده، اى وفا كننده، اى عافيت دهنده، اى نعمت دهنده، اى بخشنده، اى باكرامت، اى تنهاىِ تنها!

اى كه بالا رفت و چيره گشت، اى كه دارا و توانا گشت، اى كه به درون رفت و خبر يافت، اى كه پرستيده شد و سپاس گزارد، اى كه نافرمانى شد، امّا آمرزيد و پوشانْد، اى كه انديشه، او را درنمى‌يابد و ديده، او را در برنمى‌گيرد و چيزى بر او پنهان نمى‌مانَد، اى روزى‌رسانِ انسان و اندازه‌دهنده هر اندازه!

اى والا مكان، اى پُرتوان، اى دگرگون كننده زمان، اى پذيرنده قربانى،

اى داراى نعمت و احسان، اى داراى شوكت و سلطان، اى رحيم، اى رحمان، اى بزرگ‌مرتبه، اى كه هر روز در كارى است. اى كه كارى او را از كار ديگرى باز نمى‌دارد!

اى شنونده آواها، اى پاسخ دهنده دعوت‌ها، اى برآورنده خواسته‌ها، اى تمام كننده نيازها، اى فرو فرستنده بركت‌ها، اى رَحم آورنده بر اشك‌ها، اى بخششگر لغزش‌ها، اى برطرف كننده سختى‌ها، اى متولّى نيكى‌ها، اى بالا برنده درجه‌ها، اى عطا كننده درخواست‌ها، اى زنده كننده مُرده‌ها، اى گرد آورنده پراكنده‌ها، اى آگاه بر نيّت‌ها، اى بازگرداننده آنچه از دست رفت، اى كه آواها بر او مشتبه نمى‌شود، اى كه درخواست‌ها او را ملول نمى‌كند و تاريكى‌ها او را فرا نمى‌گيرد، اى نورِ زمين و آسمان‌ها!

اى فرو ريزنده نعمت‌ها، اى دفع كننده نكبت‌ها، اى آفريننده انسان‌ها، اى گرد آورنده امّت‌ها، اى شفابخشِ بيمارى‌ها، اى آفريدگارِ نور و تاريكى‌ها، اى داراى بخشش و كَرَم، اى كه پايى بر عرشش گام نمى‌تواند گذاشت!

اى بخشنده‌ترينِ بخشندگان، اى كريم‌ترينِ كريمان، اى شنواترينِ شنوندگان، اى بيناترينِ بينندگان، اى پناه پناهجويان، اى امانِ بيمناكان، اى پشتيبانِ پناه آورندگان، اى سرپرست مؤمنان، اى فريادرس يارى‌خواهان، اى مقصود جستجوگران!

اى همره هر ناآشنا، اى مونس هر تنها، اى پناه هر رانده شده، اى آشيانه هر دور شده، اى نگهبان هر گم‌گشته، اى مهربان بر پيرِ فرتوت، اى روزى‌رسانِ كودك خُرد، اى ترميم‌گر استخوانِ شكسته، اى آزاد كننده هر اسير، اى بى‌نياز كننده نادار فقير، اى دستگير هراسانْ پناه آورنده، اى داراى تدبير و تقدير، اى كه سخت براى او آسان است، اى كه نياز به روشنگرى ندارد، اى كه بر هر كارى تواناست، اى كه بر هر چيزى داناست، اى كه به همه چيزى بيناست!

اى فرستنده بادها، اى شكافنده بامداد، اى برانگيزنده جان‌ها، اى داراى بخشش و گذشت، اى كه هر گشايشى به دست اوست، اى شنونده هر آوا، اى رسنده به‌

هر چيز رونده، اى زنده كننده هر جان پس از مرگ!

اى ساز و برگِ من در سختى، اى نگاهبان من در غربت، اى مونس من در تنهايى، اى ولى‌نعمت من، اى سايه حمايتم، آنگاه كه در راه‌ها مى‌مانم و نزديكان، مرا تسليم مى‌كنند و هر همراهى مرا فرو مى‌نهد!

اى تكيه‌گاه بى‌تكيه‌گاهان، اى ستون آن كه نقطه اتّكايى ندارد، اى اندوخته كسى كه اندوخته‌اى ندارد، اى پناهگاه كسى كه پناهگاهى ندارد، اى رُكن كسى كه رُكنى [براى تكيه كردن‌] ندارد، اى فريادرسِ يارى خواهان، اى پناه بى‌پناهان!

اى همسايه ديوار به ديوار من، اى ستونِ اعتماد من، اى خداى حقّ من، اى پروردگار خانه كهن، اى دلسوز، اى همراه! مرا از حلقه‌هاى بسته و تنگ، آزاد كن و همه همّ و غمّ و تنگناهايم را از من بگردان و مرا از آنچه تاب آن را ندارم، كفايت كن و بر آنچه طاقت دارم، يارى ده.

اى بازگرداننده يوسف به يعقوب، اى برطرف كننده گرفتارىِ ايّوب، اى آمرزشگر خطاى داود، اى بَركشنده عيسى بن مريم از دستان يهود، اى پاسخ دهنده نداى يونس در تاريكى‌ها، اى برگزيننده موسى با كلمات، اى كه خطاى آدم را آمرزيد و ادريس را با رحمتش [به سوى بهشت‌] بركشيد، اى كه نوح را از غرق شدن نجات بخشيد، اى كه قوم نخستين عاد را هلاك كرد و ثمود را باقى ننهاد و پيش از آنان نيز، قوم نوح را كه ستمكارتر و طاغى‌تر بودند و سرزمين [لوط] را ساقط كرد، اى كه قوم لوط را تباه كرد و بر قوم شعيب، عذاب فرو ريخت!

اى كه ابراهيم را دوست خود گرفت، اى كه موسى را هم‌صحبت خود كرد و محمّد كه درود خدا بر او و همه پيامبران باد را حبيب خود نمود! اى دهنده حكمت به لقمان و مُلك بى‌مانند به سليمان! اى پيروز كننده ذو القرنين بر

فرمان‌روايان جبّار! اى كه به خضر، حيات دادى و خورشيد را پس از غروبش براى يوشع بازگرداندى! اى كه دلِ مادر موسى را استوار داشتى و ناموس مريم دختر عمران را نگاه داشتى! اى كه يحيى پسر زكريا را از گناه، باز داشتى و خشم موسى را فرو نشاندى! اى كه زكريّا را به [تولّد] يحيى مژده دادى! اى كه ذبحى [عظيم‌] را جانْ‌فداى اسماعيل كردى، اى كه قربانىِ هابيل را پذيرفتى و لعنت را بر قابيل، قرار دادى! اى فرارى‌دهنده احزاب [مشرك‌]! بر محمّد و خاندان محمّد و همه فرستادگان و فرشتگان مقرّبت و فرمان‌بُردارانت، درود فرست.

از تو همه چيزهايى را مى‌طلبم كه هر يك از كسانى كه از آنان خشنود گشتى، از تو طلبيدند و تو با اجابت برايشان مقرّر كردى. اى خداوند، اى خداوند، اى رحمان، اى رحيم، اى رحمان، اى رحيم، اى رحمان، اى رحيم، اى صاحب جلال و بزرگوارى، اى صاحب جلال و بزرگوارى، اى صاحب جلال و بزرگوارى! به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، از تو مى‌خواهم به هر نامى كه خود را بدان ناميدى يا در يكى از كتاب‌هايت نازل كرده‌اى و يا در علمِ غيب خود، نزد خود، نهان كرده‌اى، و نيز به گِره‌هاى عزّت عرشَت و نهايتِ رحمت كتابت و به چيزى كه اگر همه درختان زمين، قلم شوند و دريا و هفت درياى ديگر، مُركّب شوند، كلمات خدا، پايان نمى‌گيرد، كه خدا شكست‌ناپذير و فرزانه است.

به نام‌هاى زيبايت از تو مى‌خواهم كه آنها را در كتابت (قرآن) روشن كرده و فرموده‌اى: «و نام‌هاى زيبا، از آنِ خداست. او را با آنها بخوانيد» و گفته‌اى: «مرا بخوانيد. شما را اجابت مى‌كنم» و نيز گفته‌اى: «و چون بندگانم از من بخواهند، من نزديكم، دعاى دعاكننده را، چون مرا بخوانَد، اجابت مى‌كنم» و گفتى: «اى بندگان من كه بر خود زياده‌روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد».

اى خداى من! از تو مى‌خواهم. اى مولاى من! اجابتت را طمع دارم، همان گونه كه وعده دادى. تو را خواندم، همان سان كه مرا فرمان دادى. پس برايم اين گونه و آن گونه كن».

[آنگاه، على عليه السلام فرمود:] «سپس هر چه دوست دارى، از خداى متعال مى‌طلبى و نيازت را نام مى‌برى و اين دعا را جز با حال طهارت، مخوان».

سپس به جوان فرمود: «امشب، دعا را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را برايم بياور».

جوان، نوشته را گرفت و رفت. فردا صبح، هنوز چيزى از صبح نگذشته بود كه جوان، سالم و تن‌درست، نزد ما آمد و نوشته را به دست داشت و مى‌گفت: به خدا سوگند، اين اسمِ اعظم است. به پروردگار كعبه كه دعايم مستجاب شد!

على عليه السلام كه درودهاى خدا بر او باد به او فرمود: «برايم باز گو!».

جوان گفت: چون خواب، چشم‌ها را رُبود و پرده سياه شب آويخت، نوشته را با دستانم بالا بردم و خدا را بارها به حقّ آن خواندم. در بار دوم، پاسخ آمد: «كافى است. خدا را با اسمِ اعظمش خواندى».

سپس خوابيدم و پيامبر خدا را خواب ديدم. دست شريفش را بر من كشيد و مى‌فرمود: «بر اسمِ اعظم و بزرگ خدا، مواظبت كن، كه تو بر خير هستى».

چون بيدار شدم، سالم بودم، همان گونه كه مى‌بينى، و خدا تو را جزاى خير دهد!


[1] نيزه‌اى مشهور كه ساخت زنى به نام رُدَينه بوده است.

[2] اراك، وادى‌اى است در نزديكى مكّه.

اسم الکتاب : حكمت نامه امام حسين المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 563
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست