اسم الکتاب : حكمت نامه امام حسين المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 105
3/ 2 گونههاى قضا و قدر
66. التوحيد به سندش، از امام حسين عليه السلام: مردى عراقى بر اميرمؤمنان درآمد و گفت: به ما بگو، آيا حركت كردن ما به سوى شاميان، به قضا و قدر الهى بود؟
اميرمؤمنان به او فرمود: «آرى، اى پيرمرد! به خدا سوگند، از تپّهاى بالا نرفتيد و از درّهاى پايين نيامديد، جز با قضا و قدر الهى».
پيرمرد گفت: اى اميرمؤمنان! پس رنجم را به حساب خدا مىگذارم (كار از من نيست تا پاداشى بخواهم).
امام عليه السلام فرمود: «اى پير! درنگ كن. شايد گمان مىكنى كه قضا و قدر حتمى بوده است؟! اگر چنين بود، پاداش و كيفر و امر و نهى و بازدارى، باطل مىبود و معناى وعده و وعيد، از ميان مىرفت و بدكار را سرزنش و نيكوكار را ستايشى نبود و مىشد كه نيكوكار به سرزنش، سزاوارتر از گنهكار باشد و گنهكار به ستودن، سزاوارتر از نيكوكار. اين [سخن تو]، گفته بندگان بتها و دشمنانِ خداى رحمان، و نيز قَدَريان و مَجوس اين امّت است.
اى پير! خداى عز و جل با اختيار، تكليف كرده است و با برحذر داشتن، نهى كرده است و در برابر كم، عطاى فراوان داده و از سرِ چيرگى بر او، نافرمانى نشده است و به زور، از او اطاعت نشده است و آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، بيهوده نيافريده است. اين، گمانِ كسانى است كه كفر ورزيدند. پس واى بر كسانى كه كافر شدند، از آتش!».[1]
پيرمرد برخاست و چنين گفت:
تو امامى هستى كه با طاعتش اميد داريم
به مغفرت خداى رحمان، در روز نجات.
هر چه از دين ما كه پوشيده بود، روشن ساختى
پروردگارت در برابر آن و از جانب ما، جزاى خير به تو دهد!
عذرى در كار زشت نيست
كه من، خود از سرِ فسق و نافرمانى، آن را انجام دادهام.
نه! هرگز نمىتوان گفت: آن كه خود نهى كرد، آن را كرد
اى قوم! من بودم كه بندگىِ شيطان را كردم.
فسق را نه دوست داشت و نه آن را خواست
و نه قتل ولى خود را از سرِ ستم و تجاوز [خواست].
چگونه [اين امور را] دوست داشته باشد، در حالى كه در نهى خود، مصمّم است