اين مرحله با زعامت شيخ يوسف بحرانى (م 1186 ق) شروع مىشود. وى، نقش معتدلى را در ميان اخباريان و اصوليان، ايفا نمود و در تخفيف آراى غلوآميز استرآبادى و پيروان او- كه بخشى از آن در كتاب الفوائد المدنية ذكر گرديده- و كاهش اختلافات اين دو جريان، بسيار مؤثّر بود.
ايشان در كتاب الحدائق مىگويد:
من در ابتداى امر از حاميان مذهب اخباريان بودم و با برخى از مجتهدان معاصر، در اين باره، بحث فراوان مىكردم ... تا اينكه بعد از تأمّل كافى و امعان نظر در سخن علماى اعلام، براى من روشن شد كه از اين باب، چشمپوشى كنم.[2]
وى در ادامه سخن، دلايلى را براى كار خود، يعنى ترك تعصّب نسبت به اخباريگرى، ذكر مىكند. از جمله اينكه پس از تأمل معلوم مىشود كه بسيارى از اختلافات اصوليان و اخباريان، در حقيقت، اختلاف اثر بخشى نيست. از سوى ديگر، در مورد برخى از اين اختلافات، بخصوص ادلّه احكام، ميان خود اخباريان يا مجتهدان نيز اختلاف نظر وجود دارد.[3]