«اللهم إنّي أسألك إيماناً تباشر به قلبي، حتّى أعلم أنّه لن
يصيبني إلّاما كتبت لي»؛ أي ما كتبت لأجل انتفاعي.
لمؤلّفه:
تا كى ز گمان مكر و تزوير
قصد ضرر من افكنى تير
تيرى كه ضرر نمىرساند
بى آنكه مدد شود دو تقدير
يكى تقدير تأثير تير و
ديگر تقدير ضرر رسانيدن تير بر تقدير تأثير؛ چه دانستى در طريقت هر چه پيش سالك آيد
خير اوست، لكن بهشرط ايمان و اين شرط نيز از آيه در دو موضع مفهوم است؛ يكى: باز
از
«هُوَ مَوْلانا»؛ چه خدا مولاى كافران نيست، چنانكه مىفرمايد: «وَ أَنَّ
الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ»[1]. دوم: از «وَ عَلَى
اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[2].
پس كافر به عكس مؤمن هر
چه او را پيش آيد يكسر شرّ و ضرر بود، «فسبحان من اتّسعت رحمته لأوليائه في شدّة
نقمته، واشتدّت نقمته لأعدائه في سعة رحمته»[3].
و بنابر اين قول حافظ:
«مكن بچشم حقارت نگاه بر من مست» همين از شارب الخمر مؤمن مسموع باشد نه كافر.
رعد و برق
و گاه باشد كه كسى گمان
كند كه قول مولانا در آخر «ولكن علمه تعالى ليس علّة لوقوعه» منافات دارد با قول
او «لاستحالة أن يصير علمه جهلًا»؛[4] پس گويد:
كه اين همان است كه خيّام گفته است: «گر مى نخورم علم خدا جهل بود» و در جواب او
گفتهاند كه: علم ازلى علّت عصيان نيست و اين گمانى است باطل؛ زيرا كه فرق است
ميان