صحّت و مرض و خواب و بيدارى و تذكّر و فراموشى و امثال اينها
مجبور است و در افعالى كه تكليف به آنها متعلّق است مختار و اين معنى باطل است به
چندين وجه:
اوّل: آنكه «لا» در اين
حديث براى عموم نفى است نه نفى عموم.
دوم: آنكه نزاع در افعال
اراديّه است نه مطلق افعال.
سيّم: آنكه تفويض در
افعالى كه تكليف متعلّق است بر آنها، منتفى است شرعاً و عقلًا.
چهارم: آنكه اين معنى
خلاف معنى مأثور است.
پنجم: آنكه هر گاه اين
معنى مراد مىبود، حضرت امير بى مضايقه براى سائل بيان مىفرمود.
ششم: آنكه جبر به اين
معنى را احدى در هيچ عهدى قائل نشده است كه بايد نفى كرد.
هفتم: آنكه «أمر بين
أمرين» در اين حديث تفسير قدر است، چنانكه بيايد و اين معنى تفسير قدر نتواند بود-
نه شرعاً و نه عرفاً و نه لغةً- بلكه حال افعال عباد است.
سخن دوم:
بعضى گفتهاند كه: تفويض
بحث نيست كه حقّ تعالى جميع اسباب فعل را به قدرت عبد گذاشته باشد و جبر بحت نيست
كه همه را خود به عمل آورده باشد. بلكه اسباب بعيده و ادوات فعل، مانند اعضا و
جوارح و آب براى وضو و جامه براى ستر عورت او آفريده است و اسباب قريبه را به قدرت
او گذاشته است و اين معنى نيز باطل است، چنانكه از آنچه در بطلان سخن اوّل گفتيم
ظاهر است و نزديك به اين سخن است، سخن نهم كه از خود خواهم ذكر كرد.