اين بود آنچه مقصود بود ذكر آن از كلام الوافي جناب آخوند؛ و
همانا آن جناب از اين باب سخنان بسيار دارد كه ذكر آنها موجب طول كلام است.
اى عزيز! ببين كه چگونه
از ظاهر قرآن و احاديث به در مىروند و بر سبيل استعاره و مجاز به آنها از مدّعاى
خود آغاز مىكنند و مانند معمّيات شرح و بيان مىنمايند.
آرى قرآن و احاديث ظاهرى
دارند و باطنى و صاحب دين چنانكه گذشت آن است كه هر دو را به سمع يقين بشنود و به
هر دو اذعان نمايد، امّا از اهل بيت عليهم السلام لوجوب انتهاء المعنى المراد في
سلسلة الاستناد إلى صاحب الكلام.
و اينكه جناب آخوند اين
تأويلات را نيز از اهل بيت عليهم السلام مىداند و مىگويد:
وذلك أيضاً من مخزون
علمهم الذي استفدناه من عباراتهم، ومكنون سرّهم الذي استنبطناه من إشاراتهم بإخلاص
الولاء والحبّ وبمصاص،[1] الخ.
واللّب اگر او اين
تأويلات را از اشاره اهل بيت عليهم السلام فهميده، ما نيز خلاف آن را از صريح كلام
اهل بيت عليهم السلام و دليل قاطع فهميديم و آن را به ميزان العقايد سنجيديم،
[ولى] ناقص و ناتمام ديديم و ميزان العقايد همان است كه در صدر رساله گذشت، كه
بايد مسايل دين بر آن عرض شود. پس هر مطلبى كه به او تمام نباشد دست تصرّف از او
بايد برداشت.
زياده از اين اصرار و
انكار، محوّل است به مجلّد اسرار اشرار كه معمول است براى اين كار.
جميع شيعيان را خداى
عزّوجلّ در اين كوه و كتل، از خلل و زلل نجات بخشد و از بهوادى جهل و حيل بهوادى
علم و عمل كشد.
فصل سيّم
ابو اسحاق اسفرايني قايل
شده است به تشريك و مىگويد كه: وقوع فعل بنده به مشاركت خدا و بنده هر دوست[2] و تشريك
قولى است بى شريك و به غايت ركيك و