ليكن بهمقتضاى «مالا يُدرَكُ كلّه لايُترك كلّه»[1] بهقدرى از
تفصيل و تبيين قناعت نموده، شرح و بيان و تفسير و تأويل اين حديث به مقدّمه و يك
باب و خاتمه مىشود.
مقدّمه
در ذكر قواعدى كه عقايد
را به آن مىبايد سنجيد و صحّت و فساد تمام احكام و امور دين را از آن معلوم بايد
كرد.
از حضرت امام موسى كاظم
عليه السلام مروى است كه فرمود: تمام احكام و امور دين از اصول و فروع، كلّى و
جزئى، بر دو قسم است:
اوّل: امورى است كه
ضرورى دين است و قابل شكّ نيست.
دوم: امورى است كه تاب
انكار و ارتياب دارد. پس اگر كسى امرى از اين قسم را دعوى كند، بر او لازم است كه
حجّتى بر مدّعاى خود بياورد، يا آيهاى كه تأويلش متّفقٌ عليه باشد و خلافى در
معنيش نباشد و يا حديثى كه ثابت و محقّق باشد و در معنيش اختلافى نبود و يا دليلى
از عقل كه عقول تصديقش كنند و آن را صحيح شمارند و ورودش قبول و اقرار و طاعتش
لازم و واجب باشد.
پس اگر كسى چنين امرى را
دعوى كند و چنين حجّتى نداشته باشد، خاصّه و عامّه امّت را انكار آن رسد و شكّ در
آن گنجايش دارد.
و بعد از آن فرمود: پس
حجّت و دليلى كه بر او بايد عرض شود، مسائل دين همين است كه گفته شد، پس هر مطلبى
كه به يكى از اين سه حجّت تمام باشد، قبولش بايد كرد و اگر نه، دستِ تصرّف و قبول
از او بايد برداشت[2].
مؤلّف گويد: اگر كسى به
اين ميزان العقائد، كتب كلاميّه ودلايل حكميّه ومسائل اجتهاديّه و نظائر آن را
امتحان نمايد، هر آينه از هزار يكى و از بسيار اندكى قابل تصديق نبود.
[1]. عوالي اللئالي، ج 4، ص 58، ح 207. و ن. ك:
بحارالأنوار، ج 56، ص 283؛ شرح نهج البلاغة ابن أبىالحديد، ج 19، ص 75، ش 239.
[2]. الاختصاص، ص 58؛ تحف العقول، ص 406؛ وسائل
الشيعة، ج 27، ص 103، ح 33329.