اسم الکتاب : بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 645
«همسفرت كيست؟». گفتم: نيكمرد فاضل، ابو موسى نَبّال. فرمود: «هواى او را داشته باش؛ زيرا حقوق بسيارى بر تو دارد و نخستينِ آنها، اين است كه همكيش توست و حقّ همراهى دارد». گفتم: اگر توانستم، نخواهم گذاشت حتّى پياده راه برود.[1] ايشان دوباره فرمود: «هواى او را داشته باش». من گفتم: همان يك بار سفارش، برايم كافى بود. ما راهى شديم تا آن كه در راه، در منزلگاهى به نام «ونقر» فرود آمديم. به غلامان، دستور دادم كه براى اشتران، علوفه بريزند و غذايى آماده كنند و چنين كردند. ديدم ابو موسى، كوزهاى آب با خود بر داشت و براى وضو گرفتن، دور شد و من همچنان به او مىنگريستم تا آن كه به مكانى پست رفت. غذا آماده شد و غلامان به من گفتند: غذا آماده است. مىخوريد؟ گفتم: در پى ابو موسى برويد. او از آن سوى رفت تا وضو بگيرد.
غلامان در پى او رفتند؛ امّا پيدايش نكردند. به آنها گفتم: ابو موسى را بيابيد.
آن گاه با خدا عهد بستم كه تا سه روز در آن جا بمانم و دنبال او بگردم تا نزد خداوند، معذور باشم. پس براى جستجوى او، باديهنشينان را اجير كردم و گفتم: هر كس او را بياورد، ده هزار درهم- كه ديه او بود- پاداش دارد. باديهنشينان، سه روز در جستجوى ابو موسى بودند.
روز چهارم، در حالى كه از يافتن او نوميد شده بودند، نزد من آمدند و به من گفتند: اى بنده خدا! به نظر ما، رفيقت ربوده شده است. اين جا سرزمين اجنّه و شياطين است و تا كنون چندين نفر ناپديد گشتهاند. به نظر ما تو نيز بايد از اين مكان بروى!
چون اين سخن را گفتند، من به راه افتادم تا به كوفه رسيدم و داستان او را به خانوادهاش گفتم. سال بعد، عازم سفر شدم و خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم. به من فرمود: «اى شعيب! مگر به تو نگفتم كه هواى ابو موسى نبّال را داشته باش؟!».
گفتم: چرا؛ امّا فكر نمىكردم اين بلا بر سرش بيايد.
فرمود: «خدا رحمت كند ابو موسى را! اگر جايگاه ابو موسى را در بهشت مىديدى، قطعاً شادمان مىشدى» و سپس فرمود: «ابو موسى نزد خدا درجهاى داشت كه جز با بلايى كه سرش آمد، به آن، نايل نمىشد».
[1]. يعنى او را بر مركب خود يا حتّى بر دوش خود، سوار خواهم كرد و نخواهم گذاشت كمترين رنجى در اين سفر به او برسد.
اسم الکتاب : بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 645