وى از حميد بن زياد و ابو عبد اللَّه ثابت و احمد بن محمّد رياح كه واقفى بودند، روايت كرده و درباره آنها متذكّر شده است كه: «آنها افرادى فقيه، قابل اعتماد در حديث (ثقه در حديث) و كثير الروايهاند».[1] ظاهراً بخش مهمتر كتاب، كتابشناسى آن است. وى در بخش ياد شده، كتابهاى خود و نيز كتابهاى مشايخ و ديگر محدّثان را كه در اختيار داشته، معرّفى كرده و متذكّر شده كه از مؤلّفان كتابهاى ياد شده، اجازه روايت دارد. نكته قابل توجّه و بسيار مهمّى كه اعتبار اين رساله را بيشتر مىكند، اين است كه ابو غالب در معرّفى بسيارى از اين كتابها، نحوه روايت كتاب را از حيث سماع و اجازه و حتى زمان اجازه يا سماع، ذكر كرده است.
اين رساله يكى از كهنترين كتابها در فنّ تراجم و شرححالنگارى است و چون مؤلّف، يكى از افراد خاندان اعين بوده، با دقّت بسيار شرح حال ايشان را نوشته است.
همچنين، اين رساله به گفته آقا بزرگ تهرانى، از كهنترين اجازاتى است كه از قدما به دست ما رسيده، و عدّهاى از علما اين رساله را يكى از اصول دانش رجال شمردهاند و آن را بر كتب پنجگانه رجالى مشهور، مقدّم دانستهاند. به هر روى، رساله ابو غالب، در اختيار شيخ حرّ عاملى، علّامه مجلسى و شيخ يوسف بحرانى (م 1186 ق) بوده است.
علّامه مجلسى در فصل معرّفى مصادر كتاب بحار الأنوار، وعده داده كه آن را در قسمت اجازات بياورد؛ ولى با مراجعه به مجلّدات پايانى كتاب بحار الأنوار، اين رساله يافت نشد. محدّث بحرانى نيز تمام آن را در كتاب كشكول خود ذكر كرده است.[2] ابن غضائرى كه راوى اين رساله است، تكمله كوتاهى بر اين رساله نوشته كه در اغلب نسخهها همراه با اصل رساله است. نيز سيّد محمّد على موحّد ابطحى، با شرح رساله ابو غالب و تكمله ابن غضائرى، كتابى با عنوان تاريخ آل أعين نوشته و در آن، به شرح حال اين خاندان پرداخته است.