اين حقيقت در آيه ديگر به گونه روشن تر وارد شده است. چنان كه مى فرمايد:
2.(قُلْ إِنَّنِى هَدانِى رَبِّى إِلى صِراط مُسْتَقيم دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).[1]
«بگو خدايم مرا به راه مستقيم هدايت كرده است، دين استوار طريقه ابراهيم خدا پرست».
در اين آيه، مجموع اصول و فروع اسلام با جمله هاى زير توصيف شده است.
الف. ( ديناً قيماً); دين استوار.
ب. ( ملّة إبراهيم); طريقه ابراهيم.
در آيه ديگر از احكام اسلام به لفظ شريعت ياد شده است. آن جا كه مى فرمايد:
3. (ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَة مِنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).[2]
«تو را بر طريقى از امر دين قرار داديم، از آن پيروى كن و از هوسهاى افراد نادان پيروى منما».
آيا با داشتن آيين استوار و شريعت محكم، شايسته است كه بشر به شريعت سازى دست زند.
در اين آيه دو نكته روشن به چشم مى خورد:
1. پيامبر اسلام با شريعتى براى رسانيدن مردم به كمال برانگيخته شده