«و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازه اى برتو فرو مى ريزد».
اين آيات بيانگر ظهور فيض خداوند بر اولياى خاص او، از باب«كرامت »اند نه اعجاز. حضرت مريم (عليها السلام) ادعاى نبوت نداشت تا به وسيله اين كرامات تحدّى كند، بلكه فيوضاتى از جانب خداوند متعال در برهه هايى از زمان شامل حال او مى شد.
قريب به همين مضمون، در آيه ذيل وجود دارد:
((إِذْهَبُوا بِقَمِيصِى هذا فَاَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِى يَأْتِ بَصِيراً... )*( فلمّا ان جاء البشير القيه على وجهه فارتدّ بصيراً)).[2]
«اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيندازيد تا بينا شود... اما هنگاميكه بشارت دهنده فرارسيد آن ]پيراهن[ را به صورت او افكند ناگهان بينا شد».
بدون ترديد يوسف (عليه السلام) در مقابل برادران خود مدعى نبوت نبود تابه وسيله اين كرامت در مقام تحدّى قرار گيرد، بلكه اين تفضّلى از جانب خداوند بود تا بينايى پدرش يعقوب باز گردد.
آيات مذكور به ما مى آموزد، فيض و فضل خداوند از دو طريق بربندگانش نازل مى شود; گاهى از طريق اسباب عادى و مادى، و گاهى از طريق اسباب غير عادى; گرچه تأثير هر دو طريق عادى و