چنانكه پيشتر گفته شد هنر و بهخصوص هنر دينى سعى در حذف همۀ واسطهها دارد. او از هر چيزى كه به طور مستقل بتواند جلب توجه بكند و همين استقلال وجودى آن از او بتى بسازد كه در سفر پرطول و دراز تكاملى بشر مانعى باشد، مىپرهيزد. بايدها و نبايدهاى اسلام از اين زاويه در چگونگى هنرش معنا مىيابد و با چنين انگيزهاى است كه هنر دينى همۀ اضطرابها، نگرانىها، خوف و رجاهاى دنيايى و سود و زيانهاى عقل معاش بشرى را از ميان برمىدارد و در آفرينش نظامى كه بشرى متوازن، آرام و با صفا بسازد، تلاش مىكند.
بشر در هنر دينى در درون خود سير مىكند و با شناخت ارزشهاى باطنى خود، با كشف يوسف كنعانى خويش و وقوف به بهاى واقعى آن زيباى كنعانى، خويشتن را از بازارهاى شلوغ مصر دنيا بازمىدارد و سعى مىكند بازارى آرام و خالى از جلوههاى كاذب و زايد، رها از زرق و برقهاى فريبنده و بهدور از شلوغى و ازدحام گمراهكننده بسازد؛ بازارى آرام و زلال از هر شائبهاى كه در آن، يوسف جوان با آن پير زيباى ازل آشنا مىشود و انسان در آن بازار به معاملهاى پاياپاى و عادلانه مىرسد.
براى رسيدن به چنين هدفى است كه در مساجد، هنر معمارى اسلام با تزئينات و خطوط اسليمى دست به دست هم مىدهد و انسان مؤمن را در فضاى آرام و تهى، در برابر حضور نيرومند خداوندى مىنشاند.
3-2. هنر دينى و انسان آيينمند
براى خلق آثارى كه بتوان آنها را از نوع هنر مقدّس برشمرد، بايد از جامعه و تمدنى سخن گفت كه نه تنها مراسم و مناسك مذهبى و مساجد و عبادتگاههايش، بلكه همۀ ابعاد زندگىاش، از سياست تا اقتصاد، از فرهنگ تا صنعت، از