هنر، رساندن مخاطب به «حقّاليقين» حقيقت است. بشر از آن روزى كه «اسماء» را مىشناسد و به ملائكه مىآموزد، گام در راه شناخت پديدهها و جهان پيرامون خود و هستى نهاده است. اگر از تبيين علمى و فلسفى معانى مكشوف بشر بگذريم، به نوع سومى از بيان مىرسيم كه ذهن مخاطب را از گزارشها و اطلاعات انباشته نمىكند، بلكه با تلاش جانفرسا، با حذف آهسته آهسته و ماهرانۀ واسطهها، مخاطب را در دل آتش معنا مىاندازد و او را به طور مستقيم در حضور معنا مىنشاند. به اين ترتيب، در اثر هنرى، ما از مكان و زمان درمىگذريم و در فضايى گسسته از همۀ وابستگىها، در صراطى مستقيم به سوى عروس معنا پيش مىرويم و در طور واقعه حضور مىيابيم و خودِ ما هستيم كه بىواسطه در لابهلاى شاخههاى سبز اثر هنرى، تماشاگر آتش معنا مىشويم.
به نظر مىرسد حضرت آيةاللّه خامنهاى با تعريف هنر به «نمايش و تصوير مستقيم معنا و قرار دادن بىواسطۀ مخاطب در جريان حوادث» ، آن را يك شيوۀ بيان مىداند؛ شيوهاى كه از هر تبيين ديگر رساتر، دقيقتر، نافذتر و ماندگارتر است. از همينرو، توصيه مىكند: