اسم الکتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) المؤلف : سنگری، محمدرضا الجزء : 1 صفحة : 35
در خطّ پاسگاه زيد براى شناسايى رفته بوديم. عراقىها جلوى ما را آب انداخته بودند. ما شبها كارمان را انجام مىداديم. در ميان آب و گل، خنثى كردن مين كار سختى بود. چندشب كار كرديم تا معبر باز شد. يكروز صبح برادر خرّازى آمد و دربارۀ معبر سؤالاتى كرد. بدون بسماللّه شروع به صحبت كردم. ايشان با خوشرويى گفتند: انسان هر كارى مىخواهد بكند، بايد با نام خدا شروع كند. [1]
اگر عمليّات گره مىخورد، فرمانده افزون بر تلاش خستگىناپذير براى باز كردن آن، ذكر و ياد خدا را هم به نيروها توصيه مىنمود و خود نيز آن را تجربه مىكرد. آنان ايمان داشتند كه اگر به ياد خدا باشند، خدا نيز به ياد آنان خواهد بود و ياريشان خواهد كرد. در بارۀ شهيد على قوچانى، از فرماندهان لشكر امام حسين، اين خاطره بازگو شده است:
در عمليّات والفجر 4 بود كه ما پس از 24 ساعت راهپيمايى به پشت مواضع دشمن رسيديم. آقاى قوچانى كه فرماندهى گردان را به عهده داشت، فرمود: ما تا اينجا جهت شناسايى آمده بوديم و از اينجا به بعد مواضع دشمن را نتوانستهايم شناسايى كنيم. به بچّهها بگو ذكر خدا را بگويند و از خدا كمك بخواهند و از كنار من دور شد. پس از چند لحظه متوجه شدم كه زير درختى در تاريكى نشسته، سرش را روى زمين گذاشته است و خيلى آرام گريه مىكند و از خدا كمك مىخواهد. پس از آن فرماندهان گروهان را صدا زد و گفت: نمىدانيم مواضع دشمن به چه صورت است و روى كدام ارتفاع هستند. در همين لحظه بود كه منوّر قرمزرنگى از طرف دشمن شليك شد. . . . پس از