responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5976

 

جانور/ جانورشناسی‌ (1) این‌ مقاله‌ شامل‌ این‌ بخشهاست‌: 1) بحثهای‌ واژه‌شناسی‌ و ادبیات‌ 2) جانورشناسی‌ در میان‌ مسلمانان‌ 3) جانوران‌ ایران‌ 4) جانوران‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ 1) بحثهای‌ واژه‌شناسی‌ و ادبیات‌. این‌ بخش‌ شامل‌ این‌ قسمتهاست‌: الف‌) در ، ص‌ 224: در فارسی‌ میانه‌ nwar ¦gya ) اطلاق‌ می‌شده‌ كه‌ این‌ معنی‌ ناظر به‌ كاربرد واژه‌ جان‌ در معنای‌ روح‌ است‌ (برای‌ بحث‌ در باره‌ اشتقاق‌ واژه‌ جان‌ و تطور واژگانی‌ آن‌ در زبانهای‌ اوستایی‌ و فارسی‌ میانه‌ رجوع كنید بهجان‌ * )، اما روشن‌ نیست‌ كه‌ از چه‌ زمانی‌ واژه‌ جانور تنها در معنای‌ «حیوان‌» در فارسی‌ به‌ كار رفته‌ است‌ (برای‌ شواهد شعری‌ كه‌ متضمن‌ كاربرد واژه‌ در هر دو معنی‌ است‌ رجوع كنید به دهخدا، ذیل‌ «جانور»).

سابقه‌ استفاده‌ از نامِ بعضی‌ حیوانات‌ (بیش‌ از همه‌اسب‌) به‌ عنوان‌ جزئی‌ از نام‌ اشخاص‌ یا نام‌ مكانهای‌ جغرافیایی‌، در زبان‌ فارسی‌ و لهجه‌های‌ گوناگون‌ آن‌ بسیار كهن‌ است‌ و در متنهای‌ باقی‌مانده‌ از فارسی‌ باستان‌ نیز دیده‌ می‌شود، از جمله‌ anah- §aspac به‌ معنای‌ دوست‌ دارنده‌ اسبها، نام‌ یكی‌ از كمانداران‌ داریوش‌ اول‌ هخامنشی‌ (حك : 521 ـ486 یا 485 ق‌ م‌؛ رجوع كنید بهكنت‌ ، ص‌ 173)، gaubaruva- به‌ معنای‌ دارنده‌ گله‌ گاو، نام‌ یكی‌ از افسران‌ داریوش‌ اول‌ (همان‌، ص‌ 182) و na- ¦varka به‌ معنای‌ سرزمین‌ گرگ‌، صورت‌ دیگر نام‌ منطقه‌ گرگان‌ كنونی‌ و توابع‌ آن‌ (همان‌، ص‌ 206). در ایران‌ باستان‌ با نسبت‌ دادِن‌ بعضی‌ از ویژگیهای‌ ظاهری‌ و رفتاری‌ جانوران‌ به‌ آدمیان‌ برای‌ آنان‌ نام‌ و لقب‌ می‌ساخته‌اند. در فارسی‌ میانه‌ نیز صورتهای‌ متعدد اسمهای‌ مركّب‌ چند جزئی‌، كه‌ بخشی‌ از آنها اسم‌ یكی‌ از جانوران‌ باشد، دیده‌ می‌شود (برای‌ نمونه‌های‌ این‌ نامها رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌) در این‌ میان‌، از اسمهایی‌ كه‌ یكی‌ از اجزای‌ آن‌ اسپ‌/ اسب‌ باشد، بیشتر از دیگر اسامی‌ استفاده‌ شده‌ است‌. در متون‌ باقی‌مانده‌ به‌ زبان‌ اوستایی‌ و پهلوی‌، اسمهای‌ فراوانی‌ در تركیب‌ با اسپ‌/ اسب‌ به‌ چشم‌ می‌خورد، كه‌ بیشتر آنها نیز از تركیب‌ گُشْنَسْپ‌/ گشنسب‌ با اسامی‌ گوناگون‌ پدید آمده‌ است‌. گشنسب‌ از ریشه‌ مفروض‌ na- §vrs به‌ معنای‌ زایا، به‌ علاوه‌ اسپ‌ ساخته‌ شده‌ است‌ و در انتقال‌ از فارسی‌ باستان‌ به‌ فارسی‌ میانه‌، vi/v در آغاز كلمه‌ به‌ go تبدیل‌ شده‌ است‌؛ چنانكه‌ spa- ¦ta §vis در فارسی‌ باستان‌ ( رجوع كنید به كنت‌، ص‌ 209 ) به‌ sp ¦ta §Gus در فارسی‌ میانه‌ ( رجوع كنید به ژینیو ، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 94 ) تبدیل‌ شده‌ است‌. گشنسپ‌/ گشنسب‌ گاه‌ در پایان‌ اسم‌ مركّب‌ قرار می‌گرفت‌، مثل‌ آزادگشنسپ‌ (همان‌، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 51)، فرخ‌آذر گشنسپ‌ (همان‌، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 83) و فری‌زارماه‌ گشنسپ‌ (همان‌، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 88). گاه‌ نیز در اول‌ اسم‌ می‌آمد، همچون‌ گشنسپ‌بُرزین‌ و گشنسپ‌ماه‌ (همان‌، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 93). از میان‌ 092 ، 1 اسمی‌ كه‌ ژینیو (ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 25ـ196) از اسامی‌ فارسی‌ دوره‌ میانه‌ جمع‌آوری‌ كرده‌ است‌، 65 اسم‌ جزء گشنسپ‌/ گشنسب‌ دارند. اسمهایی‌ نیز دارای‌ جزء اسب‌ هستند، مانند تهماسب‌ (همان‌، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 165) و اسمهایی‌ نیز با نام‌ جانوران‌ دیگر ساخته‌ شده‌اند، مانند شیرْنیوْ (همان‌، ج‌ 2، بخش‌ 2، ص‌ 164).

در دوره‌ اسلامی‌ تنوع‌ استفاده‌ از نام‌ جانوران‌ در اسمها بیشتر است‌. یكی‌ از دلایل‌ آن‌، نوشته‌ شدن‌ متون‌ تاریخی‌، اسطوره‌ای‌ و حماسی‌ است‌ كه‌ متن‌ پایه‌ و پیش‌ از اسلام‌ آنها به‌ دست‌ ما نرسیده‌ است‌. در این‌ متون‌ دوره‌ اسلامی‌، اسامی‌ متعددی‌ هست‌ كه‌ از صورت‌ پیش‌ از اسلام‌ آنها بی‌اطلاعیم‌. در این‌ دوره‌ همچنین‌ اسمی‌ واحد به‌ صورتهای‌ گوناگون‌ ضبط‌ شده‌ است‌، مانند گستاسف‌ ( مجمل‌التواریخ‌ و القصص‌ ، ص‌ 38، 51)، گشتاسف‌ (همان‌، ص‌ 30)، گشتاسب‌ (همان‌، ص‌ 51، 91)، كشتاسب‌ (همان‌، ص‌ 92) و بشتاسب‌ (طبری‌، ج‌ 1، ص‌ 540) كه‌ جملگی‌ صورتهای‌ تصحیف‌ شده‌ گشتاسپ‌اند. در این‌ دوره‌ نیز در اسمهای‌ متعددی‌ نام‌ حیواناتی‌ به‌ جز اسب‌ به‌ كار رفته‌ است‌، از جمله‌ گرگسار (ولف‌ ، ص‌ 704؛ یوستی‌ ، ص‌ 122)، گبرگاو (یوستی‌، ص‌ 106)، سمند (ولف‌، ص‌ 526؛ یوستی‌، ص‌ 281)، شیرزاد (یوستی‌، ص‌ 298) و شیرویه‌/ شیروی‌ ( مجمل‌ التواریخ‌ والقصص‌ ، ص‌37؛ ولف‌، ص‌588). در تاریخ‌ طبری‌ (ج‌ 1، ص‌ 212ـ213)، در باره‌ خاندان‌ فریدون‌ آمده‌ است‌ كه‌ جملگی‌ افراد آن‌ با لقبی‌ كه‌ یكی‌ از اجزای‌ آن‌ گاو/ كاو بوده‌ است‌، از هم‌ متمایز می‌شده‌اند، از جمله‌ نیك‌ كاو، سیاه‌ كاو، اسبیذكاو. طبری‌ (همانجا) ترجمه‌ عربی‌ این‌ القاب‌ را نیز ذكر كرده‌ است‌؛ از جمله‌ «البقرالبیض‌» در معنای‌ اسبیذ (سپید) گاو.

در دوران‌ صفویه‌ (ح 906ـ1135) و قاجار (1210ـ1344/ 1304 ش‌)، علاوه‌ بر نام‌ حیوانات‌، لقبهای‌ گوناگونی‌ وجود داشته‌ كه‌ بر گرفته‌ از صفات‌ جانوران‌ بوده‌ است‌، مانند تذروْرفتار (برگرفته‌ از خرامیدن‌ تذرو) یا غزال‌ چشم‌ (رستم‌الحكما، ص‌ 155). در این‌ دوران‌ القابی‌ نیز بوده‌ كه‌ از تركیب‌ با نام‌ جانوری‌ در عربی‌ ساخته‌ شده‌ است‌، مانند ضرغام‌ السلطنه‌، طاووس‌العرفا و غضنفرالسلطنه‌ (سلیمانی‌، ص‌103، 105، 116).

امروزه‌ نیز از نام‌ حیوانات‌ برای‌ نامیدن‌ آدمیان‌ استفاده‌ می‌شود، مانند پرستو، پروانه‌، مارال‌، هما. اسمهای‌ مركّبی‌ نیز وجود دارد كه‌ یك‌ جزء آنها اسم‌ جانوران‌ است‌، مانند شیرعلی‌، علی‌شیر، محمد شاهین‌ و غیره‌. در زبانها و گویشهای‌ گوناگون‌ ایرانی‌ نیز برای‌ نامیدن‌ انسانها، از اسامی‌ حیوانات‌ استفاده‌ شده‌ است‌، مانند توكا (نام‌ پرنده‌) و شوكا (آهو) در مازندرانی‌ (زنگنه‌، ص‌ 222ـ 225)؛ ملیجه‌ و ملیچك‌، هر دو به‌ معنای‌ گنجشك‌، در گیلانی‌ و لری‌ (همان‌، ص‌ 244، 304) و كَپوت‌ به‌ معنای‌ كبوتر در بلوچی‌ (همان‌، ص‌ 170). نام‌ بعضی‌ شهرها و روستاها نیز از نام‌ حیوانات‌ گرفته‌ شده‌ است‌، مانند گرگان‌، اسب‌آباد و اسب‌ سیاه‌ (پاپلی‌یزدی‌، ص‌ 55)، پلنگ‌دره‌، پلنگ‌آباد (همان‌، ص‌ 129)، گرگ‌آباد، گرگ‌تپه‌ (همان‌، ص‌ 483) و خرس‌آباد (همان‌، ص‌ 221). در ایران‌، از میان‌ پدیده‌های‌ طبیعی‌، كوهها بیشترین‌ اسم‌ را از میان‌ اسامی‌ جانوران‌ به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند، مانند كفتار كوه‌ در استان‌ خراسان‌ ( فرهنگ‌ جغرافیایی‌ كوههای‌ كشور ، ج‌ 4، ص‌ 154)، شیركوه‌ در یزد (همان‌، ج‌ 3، ص‌ 202) و مجموعه‌ پنج‌ كوه‌ شامل‌ چال‌ خرس‌، چال‌ شاهین‌، چال‌ كبوتر، چال‌كلاغ‌ و چاله‌ گرگ‌ در استان‌ كهگیلویه‌ و بویراحمد (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 459ـ460).


منابع‌:
(1) محمدحسین‌ پاپلی‌ یزدی‌، فرهنگ‌ آبادیها و مكانهای‌ مذهبی‌ كشور ، مشهد 1367 ش‌؛
(2) دهخدا؛
(3) محمدهاشم‌ رستم‌الحكما، رستم‌التواریخ‌ ، چاپ‌ محمد مشیری‌، تهران‌ 1348 ش‌؛
(4) پری‌ زنگنه‌، آوای‌ نامها از ایران‌ زمین‌ ، تهران‌ 1382 ش‌؛
(5) كریم‌ سلیمانی‌، القاب‌ رجال‌ دوره‌ قاجاریه‌ ، تهران‌ 1379 ش‌؛
(6) طبری‌، تاریخ‌ (بیروت‌)؛
(7) فرهنگ‌ جغرافیایی‌ كوههای‌ كشور ، تهران‌: سازمان‌ جغرافیایی‌ نیروهای‌ مسلح‌، 1379 ش‌؛
(8) مجمل‌التواریخ‌ و القصص‌ ، چاپ‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌: كلاله‌ خاور، 1318 ش‌؛
(9) دیوید نیل‌ مكنزی‌، فرهنگ‌ كوچك‌ زبان‌ پهلوی‌ ، ترجمه‌ مهشید میرفخرایی‌، تهران‌ 1373 ش‌؛
(10) فریتس‌ ولف‌، فرهنگ‌ شاهنامه‌ فردوسی‌ ، تهران‌ 1377 ش‌؛


(11) Philippe Gignoux, Iranisches Personennamenbuch , vol 2: mitteliranische Personennamen , facs. 2: Noms propres sassanides en moyen-perse إpigraphique , vienna 1986;
(12) Ferdinand Justi, Iranisches Namenbuch , Marburg 1895;
(13) Roland Grubb Kent, Old Persian: grammar, texts, lexicon , New Haven 1961.

/ فرید قاسملو /

ب‌) در ادبیات‌ زردشتی‌.

این‌ قسمت‌ از مقاله‌ (در دو بخش‌ الف‌ و ب‌) مبتنی‌ و مستند بر محتویات‌ كتاب‌ بُنْدَهِش‌ * به‌ زبان‌ پهلوی‌ است‌ كه‌ موبدی‌ به‌ نام‌ فَرْنْبَغ‌ دادَگی‌ در دوره‌ اسلامی‌ عمدتاً از بعض‌ كتابهای‌ اَوِستا و گهگاه‌ با نقل‌ توضیحات‌ و اضافات‌ دستورانِ (روحانیان‌ زردشتی‌) سپسین‌ گِرد آورده‌ است‌. بندهش‌ عمدتاً مجموعه‌ای‌ است‌ از باورها و عقاید و افسانه‌های‌ مَزدَیسنانِ قدیم‌ در باره‌ چونی‌ و چندی‌ آفرینش‌ كیهان‌، كُره‌ زمین‌ و موجودات‌ آن‌ (آدمی‌، جانوران‌، گیاهان‌ و جز اینها)، و از این‌ لحاظ‌ تا اندازه‌ای‌ مانند «سِفْرِ تكوینِ» (كتاب‌ آفرینشِ) تورات‌ است‌. این‌ قسمت‌

بر اساس‌ آوانگاری‌ و ترجمه‌ ب‌.ت‌. انكلساریا (موسوم‌ به‌ زَند آكاسیه‌ ) اما با بهره‌گیری‌ از بعض‌ توضیحات‌ ترجمه‌ فارسی‌ مهرداد بهار و آوانگاری‌ و ترجمه‌ فارسی‌ رقیه‌ بهزادی‌ از « بندهشِ هندی‌ » فراهم‌ آمده‌ است‌ (از این‌ پس‌، به‌ اختصار، به‌ ترتیب‌: انكلساریا، بهار و بهزادی‌).

الف‌) جانورانی‌ كه‌ هُرمَزدْ (اَهورامَزْدا) آفرید.

بنا بر بندهش‌ (انكلساریا، فصل‌ 13، ص‌ 116ـ127؛
بهار، ص‌ 78ـ80؛
بهزادی‌، بخش‌ 13، آوانگاری‌، ص‌ 26ـ30، ترجمه‌، ص‌90ـ93)، هرمزد، علاوه‌ بر گیاهان‌ سودمند، همه‌ «گوسفندان‌» (= جانوران‌ سودمند) را از «مَغْزِ» (در پهلوی‌، mazg : مغز سر، مغزِ استخوان‌؛
در ترجمه‌ انكلساریا: "seed" ، یعنی‌ تخم‌، بذر؛
در بهزادی‌: «مغز، نُطفه‌») گاوی‌ نمادی‌ و افسانه‌ای‌ به‌ نامِ «گاوِ یكتا داده‌/ یكتا آفریده‌ (در پهلوی‌ : d ¦k-da ¦e )»، پدید آورد، با این‌ توضیح‌ مُبهم‌: وقتی‌ كه‌ اهریمن‌ به‌ آفریدگانِ هرمزد تاخت‌، نخست‌ گاو مذكور را از پای‌ در آورد (هرمزد برای‌ كاستن‌ از درد و رنج‌ مرگِ او، به‌ او بَنگ‌ خورانید؛
در باره‌ «گاوِ یكتا داده‌» و چونی درگذشتِ او، رجوع كنید به بنگ‌ * ؛
و انكلساریا، فصل‌ 4، فرگرد ( بند، پاراگراف‌ ) 20، ص‌50ـ51). اما «مغز» او را هرمزد به‌ «ماهْ پایه‌» ( ؟ ) در آسمان‌ بُرد. این‌ مغز، در آنجا پالوده‌ شد ( ؟ ) و از آن‌، علاوه‌ بر 55 «سَرْدَه‌» (پهلوی‌: sardag ، نوع‌، قِسم‌، گونه‌، جور) گیاهِ سودمند، «گوسفند پُرسَردَه‌» (دارای‌ انواع‌ و اقسامِ بسیار) آفریده‌ شد. توضیح‌ این‌ كه‌ واژه‌ گوسفند ( spand ¦go ) به‌ دو معنای‌ متفاوت‌ در این‌ متن‌ به‌كار رفته‌ است‌: یكی‌ «جانور سودمند» به‌طور كلی‌، و دیگری‌ جانور اهلی‌ معروف‌. توضیحِ لازمِ دیگر این‌كه‌ واژه‌های‌ سَردَه‌ ، كَرْدَه‌ ( kardag )، گونه‌ ( nag ¦go ) و جز اینها كه‌ در این‌ متن‌ برای‌ تقسیم‌ یا رَده‌بندی‌ جانوران‌ به‌كار رفته‌ هیچ‌ مدلول‌ علمی‌ و فنی‌ (مانند اصطلاحات‌ امروزینِ جنس‌ ، نوع‌ ، زیرْ نوع‌ و گونه‌/ جور ) ندارد ( رجوع كنید بهطرح‌ تقسیم‌بندی بهار، ص‌ 178ـ181، كه‌ خردپذیر نیست‌).

تحقیق‌ جانورشناسی بندهشی‌ سخت‌ دشوار و گاهی‌ ناممكن‌ است‌، به‌ چند سبب‌، از جمله‌: نسخه‌های‌ خطی‌ (كامل‌ یا ناقص‌) موجودِ بندهش‌ ، محتملاً به‌ علت‌ غفلت‌ و شاید بیمایگی‌ كاتبان‌، دارای‌ عیوب‌، نقایص‌ و اشتباهات‌ بسیار است‌؛
دستنوشته‌های‌ مزبور تفاوتهایی‌ باهم‌ دارند؛
و هویت‌ بسیاری‌ از جانوران‌ یا نامعلوم‌ است‌ و یا در آن‌ شك‌ هست‌. لذا، كسانی‌ كه‌ به‌ تصحیح‌ یا ترجمه‌ و توضیح‌ محتویات‌ بندهش‌ ، همت‌ نموده‌اند (از معاصران‌، انكلساریا، دانشمند پارسی‌؛
استاد فقید انگلیسی‌، ه‌. بیلی‌ ، كه‌ كارِ گران‌ مذكور موضوع‌ رساله‌ دكتری‌ او بوده‌، رساله‌ای‌ كه‌ به‌ طبع‌ نرسیده‌ اما بهار از توضیحات‌ و یادداشتهای‌ ارزشمند آن‌ بهره‌ بسیار برده‌ است‌؛
بهار و بهزادی‌) نتوانسته‌اند مبهمات‌ و مجهولات‌ بندهش‌ (از جمله‌، فصلهای‌ مربوط‌ به‌ جانوران‌) را ایضاح‌ كنند (در باره‌ دستنوشته‌ها و ترجمه‌های‌ بندهش‌ یا بخشهایی‌ از آن‌ رجوع كنید به پیشگفتار بهار، ص‌ 6ـ 10). بالتَّبَع‌، این‌ مُشكلها و مجهولات‌ در مقاله‌ حاضر نیز

دیده‌ می‌شود.

طبقه‌بندی‌ یا رده‌بندی‌ بندهشی‌ جانوران‌ مُبتنی‌ بر اصولی‌ همگن‌، منظم‌ و خردپذیر نیست‌؛
مثلاً جانوران‌ را گاهی‌ به‌ حسب‌ زیستگاه‌ معمولی‌ آنها (مثلاً، آبزی‌، «كوهْزی‌»، «سوراخْزی‌»)، گاهی‌ برحسب‌ كوچكی‌ و بزرگی‌ جُثه‌ آنها، یا گاهی‌ از لحاظ‌ شكل‌ و شمار انگشتان‌ (مثلاً، سُم‌دار، «سُمْ شكافته‌»، پنج‌ انگشتی‌) گروه‌بندی‌ كرده‌ است‌، چنانكه‌ گاهی‌ فلان‌ جانور در دو یا چند گروه‌ گنجانده‌ شده‌ است‌ (مثلاً، رجوع كنید بهخُفاش‌ در ادامه‌ مقاله‌؛
نیز رجوع كنید به«طرح‌ تقسیم‌بندی» مذكورِ بهار، كه‌ نابسامانی‌ و آشفتگی‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ را تا اندازه‌ای‌ می‌نمایاند). به‌ هر حال‌، ما به‌ ناچار در این‌ مقاله‌ خلاصه‌ای‌ از گروههای‌ جانوران‌ را طِبق‌ ترتیب‌ و تقسیمی‌ كه‌ در متن‌ انكلساریا یافت‌ می‌شود، ذكر می‌كنیم‌ (نیز رجوع كنید به بندهش‌ هندی‌ كه‌ تلخیصی‌ از بندهش‌ «بزرگ‌تر» است‌).

( 1 ) هرمزد از «مغزِ» «گاوِ یكتا آفریده‌» مذكور نخست‌ دو «گاو» (پهلوی‌: w ¦ga )، نَر و ماده‌، آفرید. به‌سبب‌ ارجمندی «گاو»، هرمزد آن‌ را دو بار آفرید: یك‌ بار به‌ شكل‌ «گاوِ» معمولی‌ و دیگر بار، به‌ صورت‌ «گوسفندانِ پُر سَردَه‌».

( 2 ) سپس‌، از این‌ «گوسفندان‌» (= جانوران‌ سودمند) سه‌ «كَردَه‌» آفریده‌ شد: چَرندگانِ ( اهلی‌ ) : بُز، میش‌، شُتر، اسب‌، و خر؛
جانورانِ «كوهْزی‌/ كوهْگُذَر» كه‌ «فراخْرفتار»ند ( ؟ )؛
پرندگانی‌ كه‌ «دَست‌آموز» (= رام‌ و اهلی‌شدنی‌) نیستند؛
جانوران‌ آبزی‌؛
و جانوران‌ «سوراخْ زی‌». بدینسان‌، می‌بینیم‌ كه‌ شمار «كردَه‌»ها، نَه‌ سه‌ تا بلكه‌ پنج‌ تاست‌! اینك‌ توضیحاتی‌ در باره‌ بعض‌ جانوران‌ گروهِ نخست‌ از «كرده‌» ( 1 ) : این‌ گروه‌ شامل‌ پنج‌ «گونه‌» است‌: «خَرپایان‌»، دارای‌ سُمهای‌ ناشكافته‌، كه‌ بزرگ‌ترینِ آنها اسبِ زِبال‌ (تُندرو، تَكاوَر) و كوچك‌ترین‌، «خَرِ گُرگانی‌» است‌؛
سُمْ شكافتگانِ چرنده‌، كه‌ بزرگ‌ترینِ آنها شتر و كوچك‌ترین‌، «بُز گیپان‌» (؟ رجوع كنید به توضیحات‌ بهار، ص‌176، ش‌16) نوزاد است‌. از پنجه‌دارانِ پنج‌ انگشتی‌، سگ‌ بزرگ‌ترین‌ و «مُشْكان‌» («گُربه‌ زَبّاد» ؟ ) كوچك‌ترینِ آنهاست‌ (در باره‌ سگ‌ رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌). سَردَه‌ بُز شامل‌ بُز معمولی‌، خَرْبُز (= بُزِ كلان‌)،

بزِ كوچك‌، پازَن‌ و قوچ‌ است‌. سرده‌ میش‌ شامل‌ پنج‌ «گونه‌»: دُم‌دار ( = دُنبه‌دار ؟ ) ، بیدُم‌ «سگْ میش‌» ( ؟ )، میشِ شاخدار، «كُریشَك‌» ( ؟ ) كه‌ میشی‌ است‌ اسبْ مانند، دارای‌ شاخ‌ بزرگ‌ و سه‌ كوهان‌، كه‌ آن‌ را همچون‌ سُتور (مَركب‌ برای‌ سواری‌) به‌كار می‌گیرند («گویند كه‌ باره‌ ( = مَركب‌ ) نیای‌ ما، منوچهر، همین‌ بود»). سرده‌ شتر شامل‌ چهارگونه‌ است‌: كوهی‌ و «شایسته‌ چرا» (= دشتی‌)؛
شتر یك‌ كوهانه‌ و دو كوهانه‌. هشت‌ گونه‌ اسب‌ وجود دارد: اسب‌ تازی‌، اسب‌ پارسی‌، اَستَر، گورْخر، «اسبِ آبی‌» ، و جز اینها. پانزده‌ گونه‌ گاو: سفید، سرخ‌، زرد، سیاه‌ و پیسه‌ (= اَبلق‌)، گَوَزن‌، گاوْمیش‌، «شترْ گاوْ پلنگ‌» (= زَرّافه‌)، «گاوْ ماهی‌» ( ؟ )، غَژ گاو ، خوك‌ (!)، و جز اینها.

( 2 ) كردَه‌ «سگ‌»، شامل‌ ده‌ گونه‌: سگِ گلّه‌بان‌، سگِ نگهبانِ خانه‌، سگ‌ چوپان‌؛
سگ‌ آبی‌ یا بیدستر ؛
روباه‌، راسو، تَشی‌ (خارپشتِ تیغ‌انداز)، شَنْگ‌ ، و سنجاب‌ پرنده‌ . در بندهش‌ هندی‌ (ص‌ 93)، ظاهراً به‌ نقل‌ از دستوران‌ و شارحانِ سپسین‌، علاوه‌ بر لقبهایی‌ برای‌ سگ‌، این‌ نكته‌ شگفت‌ در باره‌ سگ‌ دیده‌ می‌شود كه‌ سگ‌ آمیخته‌ای‌ از گوسفندان‌ (= جانوران‌ سودمند) و مردمان‌ است‌. از این‌رو او را سگ‌ خواندند كه‌ او یك‌ سوم‌ از مردمان‌ است‌ ( ! ) .

( 3 ) دو گونه‌ خرگوش‌: سوراخْ زی‌ و بیشه‌زی‌.

( 4 ) راسو ، هشت‌ گونه‌: سَمور ، سمور سیاه‌ ، خَز ، قاقُم‌ ، قاقم‌ سیاه‌، و دیگر گونه‌ها.

( 5 ) هشت‌ گونه‌ «موش‌» : موش‌ معمولی‌؛
موشی‌ كه‌ نافه‌ مُشك‌ دارد ( ؟ )؛
موشِ دوپا (در عربی‌، یربوع‌) ؛
بیشْموش‌، كه‌ گیاه‌ زهرناكِ بیش‌ * را می‌خورَد، و «موش‌ سیاه‌»، كه‌ دشمن‌ مار است‌ (شاید نِمْس‌، جانوری‌ كه‌ به‌ انگلیسی‌ mongoose می‌گویند)، و گونه‌های‌ دیگر .

( 6 ) پرندگان‌/ بالدارها، صد و ده‌ گونه‌: سیزده‌ گونه‌

شامل‌ سیمُرغ‌ (در پهلوی‌ : n-murw ¦se ؛
پرنده‌ افسانه‌ای‌ ؟)، كَرْشِنْت‌ ( ؟ )، عقاب‌، كَركَس‌، كلاغ‌، جغد، خروس‌، كُلَنگ‌/ دُرنا ( و جز اینها ) . دو گونه‌ خُفاش‌/ شَب‌پَره‌، كه‌ نوزادان‌ خود را شیر می‌دهند (توضیح‌ مؤلف‌ بندهش‌ : «خفاش‌ در سه‌ گروه‌ جای‌ می‌گیرد: در گروه‌ پرندگان‌ چون‌ بال‌ دارد، در گروه‌ سگان زیرا دندانهایی‌ چون‌ آنِ سگ‌ دارد، و در گروه‌ موشها چون‌ سوراخْزی‌ است‌»).

( 7 ) ماهیها، ده‌ گونه‌: اَرَز (= كَرْ ماهی‌)، آرْزوكا ( ؟ ) و مَرزوكا ( ؟ ) و «ماهیهای‌ دیگری‌ كه‌ نامهای‌ اوستایی‌ دارند».

( 8 ) سپس‌ در هریك‌ از سردَه‌های‌ مذكور «سرده‌ اندر سرده‌» ( شاید به‌ معنای‌ انواع‌ و گونه‌های‌ فرعی‌ ) پدید آمدند كه‌ شمار آنها نهایتاً به‌ 282 (در بهار: 262) رسید. جانوران‌ سودمند در طی‌ نُه‌ سال‌ به‌ هفت‌ اقلیم‌ زمین‌، در سه‌ سال‌ به‌ شش‌ كشور و در شش‌ سال‌ به‌ خُوَنِرَهْ (در پهلوی‌: Xwanirah ، «قاره‌ مسكون‌ مركزی‌ زمین‌»؛
مكنزی‌ ، همین‌ واژه‌) آمدند.

( 9 ) بعض‌ جانوران‌ سودمند سِمَتِ «رَدی‌» (= سَروری‌، سَركردگی‌) گروه‌ خود را دارند. این‌ سركردگان‌ كه‌ نخستین‌ نمونه‌هایی‌ بودند كه‌ هرمزد آفرید، ویژگیهای‌ شگفتی‌ دارند، این‌ چنین‌ (انكلساریا، فصل‌17، ص‌152ـ155؛
بهار، ص‌89): «خَرْبُز» (= بُزِ كلان‌)، دارای‌ آرواره‌ سفید، سَروَرِ «بُزان‌»؛
گوسفندِ (جَوانِ) دارای‌ آرواره‌ سفید، سَرور گوسفندان‌؛
شترِ دوكوهانه‌ كه‌ زانوانش‌ موی‌ سفید دارد، سرور شتران‌؛
گاو سیاهْ موی‌ و زردْزانو، سرورِ گاوان‌؛
اسب‌ سفیدِ زردْگوش‌، درخشانْ موی‌ و سفیدْچشم‌، سَرور اسبان‌؛
خَر سفیدِ «گُربهْ پای‌» ( ؟ )، سرور خران‌؛
سگ‌ سفیدِ زردْموی‌ ( ؟ )، سرور سگان‌؛
خرگوشِ بور، سرور «فراخْ رفتاران‌ و دَدانِ دستْآموز (رام‌) نشدنی‌ كه‌ در كوهها می‌زیند». در مورد پرندگان‌، نخست‌ «سیمرغِ سه‌ انگشتی‌» ( ؟ ) آفریده‌ شد، اما او سرور پرندگان‌ نیست‌، بلكه‌ كَرشِفت‌ ( ؟ ) كه‌ «دین‌» (= كتابهای‌ مقدّس‌ اَوستا ) را به‌ «وَرِ جَمكرد» بُرد سرور آنان‌ است‌. ( «وَرِ» مذكور پناهگاهی‌ بود كه‌ جَم‌، شاه‌ افسانه‌ای‌، پیش‌ از وقوع‌ طوفان‌ سهمگین‌ و ویرانگری‌ كه‌ در پیش‌ بود ساخت‌ ــ حادثه‌ای‌ چون‌ طوفان‌ نوح‌ ــ ، و از هر جانور، گیاه‌ و جز اینها نمونه‌هایی‌ به‌ آن‌ پناهگاه‌ منتقل‌ كرد تا از آسیب‌ طوفان‌ مصون‌ بمانند. ) ؛
قاقُم‌ سفید سركرده‌ راسوان‌ است‌؛
و اَرَز / كَرماهی‌ ( محتملاً بالِن‌، پستاندار دریایی‌ كلانی‌ كه‌ هنوز در اصطلاح‌ اهالی‌ كرانه‌های‌ جنوب‌ ایران‌ «كَرْماهی‌» نام‌ دارد ) سَرور آبزیان‌ است‌.

ب‌) جانورانی‌ كه‌ اهریمن‌ آفرید. اهریمن‌، در پیكار دائمش‌ با هرمزد، برای‌ مقابله‌ با «گوسفندان‌» (= جانوران‌ سودمند)، از همان‌ چهار گوهرِ (= عنصر) هرمزدی‌ (یعنی‌ آب‌، باد/ هوا، آتش‌ و خاك‌)، «خِرَفَسْتَران‌» (در پهلوی‌ : n ¦xrafastara ) یعنی‌ «جانوران‌ زیانگر» (به‌ تعبیرِ انكلساریا) را به‌ سه‌ گونه‌ آبزی‌، زمینی‌ و پرنده‌/ بالدار آفرید. از آبزیها وَزَغ‌، از زمینیها «اَژدَهای بسیارْ سَر» ( ؟ ) و از بالداران‌ «مارِ بالدار» ( ؟ ) از همه‌ بدترند. همه‌ خرفستران‌ جادوگرند و مار كه‌ تا نكُشندَش‌ نمی‌میرد، از همه‌ «جادوگرتر» است‌. خرفستران‌ در چندین‌ سردَه‌ جای‌ می‌گیرند، بدین‌ تفصیل‌ (انكلساریا، فصل‌ 22، ص‌ 182ـ189؛
بهار، ص‌ 97ـ99؛
شماره‌گذاری‌ از نگارنده‌ حاضر است‌):

( 1 ) سرده‌ «مار» ( ! ): مار، اَژدَها ( ؟ در پهلوی‌: §az )، اژدهای‌ دو سَر و هفت‌ سر ( ؟ )، ماری‌ كه‌ مانند سوسمار دُمْسیاهِ زهرناك‌ است‌ و پوست‌ می‌اندازد ( ؟ )، خفاش‌ جنگلی‌ و زمینی‌، «مارانْ گوش‌» (در بهار، «ماران‌دوش‌»)، «مارانْ شاه‌» (در بهار) كه‌ باریك‌ و سفید و به‌ درازای‌ یك‌ انگشت‌ است‌ و بر سر مار بزرگ‌ می‌نشیند، و انواع‌ بسیار دیگر.



( 2 ) سرده‌ كَژدُم‌، شامل‌ چند جور عقرب‌ ( كه‌ قرائت‌ نامها و تعیین‌ هویت‌ آنها ناممكن‌ است‌ ) .

( 3 ) سرده‌ مارمولكها، شامل‌ سوسمار زهرناك‌، «برگْ مار» ( ؟ بهار) و چند نوع‌ دیگر.

( 4 ) سرده‌ وَزَغ‌، شامل‌ چند جور (كه‌ نامها و هویت‌ آنها را نتوانسته‌اند دریابند؛
انكلساریا، فرگرد 13؛
بهار، ص‌ 98).

( 5 ) سرده‌ كرمها: كرم‌ ابریشم‌؛
كرمی‌ كه‌ «اندر آتش‌ است‌» ( ؟ ) و در ناحیه‌ خراسان‌ یافت‌ می‌شود و از آن‌ رنگِ سرخ‌ (برای‌ رنگرزی‌ ) به‌ دست‌ می‌آورند (ظاهراً منظور همان‌ حشره‌ای‌ است‌ كه‌ به‌ انگلیسی‌ kermes می‌گویند)، و گونه‌های‌ دیگر.

( 6 ) سرده‌ مور: مورچه‌ دانه‌كَش‌، مورچه‌ گزنده‌ ( = شاید مورچه‌ بزرگی‌ كه‌ در تهران‌ «مورچهْ سَواری‌» نام‌ دارد ) ، موریانه‌ ( ؟ )، و مورچگان‌ دیگر. مؤلف‌ از دستوری‌ نقل‌ می‌كند كه‌ اگر لانه‌ مورچه‌ را سیصد سال‌ نیاشوبند، مورچه‌ها مبدل‌ به‌ «مارِ پَردار» می‌شوند (منقول‌ در بهار، ص‌ 99).

( 7 ) سرده‌ مگس‌ ( ! ): «مگس‌ كاسْكینی‌» (= لاجوردی‌ رنگ‌ ؟)، مگس‌ سیاه‌، مگسِ انگبین‌ (= زنبور عسل‌)، مگسی‌ كه‌ لانه‌ گلی‌ برای‌ خود می‌سازد، و جز اینها.

( 8 ) سرده‌ مَلَخ‌ ( ! ) : ملخ‌، پشه‌ خُرد و كلان‌ و كیك‌/كَك‌ (همه‌ در یك‌ فرگرد كوتاه‌ و نامفهوم‌ در ش‌ 17، گنجانده‌ شده‌اند).

( 9 ) «گُرگْ سردَگان‌». فصل‌ جداگانه‌ای‌ در بندهش‌ (انكلساریا، فصل‌ 23، ص‌ 188ـ191؛
بهار، ص‌ 99ـ100) به‌ تقبیح‌ و تشنیع‌ گرگ‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌. اهریمن‌ پانزده‌ سردَه‌ «گرگ‌» آفرید. گرگ‌ سیاهِ سُترُگ‌ (= درنده‌خو، خشن‌ و بی‌رحم‌) از دیگران‌ دلیرتر/ بی‌باك‌تر است‌. دَدان‌ دیگری‌ نیز در این‌ سرده‌ گنجانده‌ شده‌اند: بَبر، شیر، پلنگ‌، یوز، روباه‌، شغال‌، كَفتار، «غارْ كَن‌» ( ؟ )، گربه‌، «گرگِ آبی‌» (= ماهی‌ كوسه‌ ؟)، جُغد ( و چند جانور دیگرِ نامعلوم‌ ) .

( 10 ) در باره‌ چگونگی‌ پیدایش‌ میمون‌ و خرس‌ در بندهش‌ هندی‌ (ص‌ 106) این‌ افسانه‌ را كه‌ ظاهراً از بَر افزودهای‌ سپسین‌ است‌، می‌خوانیم‌: «وقتی‌ كه‌ جَمِ مذكور از فَرّ ایزدی‌ محروم‌ شد، از ترسِ دیوها دیوی‌ را به‌ زنی‌ گرفت‌ و خواهر خود را به‌ زنی‌ به‌ دیو دیگری‌ داد. میمون‌ و خرس‌ دُمدار و دیگر سردَه‌های‌ ویرانگر از ( آن‌ آمیزشها ) » پدید آمدند ( ! ) .

( 11 ) فصل‌ 24 بندهش‌ (انكلساریا، ص‌ 194ـ205؛
بهار، ص‌ 101ـ103) حاوی‌ وصف‌ چند جانور موهوم‌ و تكمله‌ای‌ توضیحی‌ است‌ در باره‌ جانورانی‌ كه‌ هرمزد برای‌ مقابله‌ با بعض‌ جانوران‌ اهریمنی‌ آفرید. از جانوران‌ موهوم‌ و كارهای‌ موهوم‌تر آنها ذكر این‌ دو مورد كافی‌ است‌: یكی‌ «خَرِ سه‌ پای‌» كه‌ شش‌

چشم‌، نُه‌ دهان‌، دو گوش‌ و یك‌ شاخ‌ دارد، و در میان‌ دریای‌ فَراخْكَرت‌ ( ؟ ) ایستاده‌ است‌. هرگاه‌ عَرعَر كُند، همه‌ آفریدگان‌ آبزی ماده‌ هرمزدی‌ آبستن‌ می‌شوند و همه‌ آفریدگان‌ ماده‌ آبستنِ اهریمنی‌ بچه‌ می‌اندازند/ سقط‌ می‌كنند. دیگری‌ (انكلساریا، فرگرد 25) پرنده‌ كَرشفتِ مذكور است‌ كه‌ گویند می‌توانست‌ كلمات‌ را تلفظ‌ كند؛
لذا متن‌ اوستا را به‌ «وَرِ جمكرد» بُرد و در آنجا اشاعه‌ كرد.

از جانورانی‌ كه‌ هرمزد اختصاصاً برای‌ كشتن‌ بعض‌ جانوران‌ زیانگر و جادویی‌ آفرید اینها را ذكر می‌كنیم‌: زاغچه‌/ كلاغ‌ زاغی‌ (در پهلوی‌ : n murw ¦ske ¦ka ) برای‌ كشتن‌ ملخ‌ (همان‌، فرگرد 35)؛
كَركَس‌ برای‌ خوردنِ «نَسا» (گوشت‌ مردگان‌، مُردار)، كلاغ‌

( و چند جانور دیگر نیز چنین‌ می‌كنند ) (فرگردهای‌ 36ـ37)؛
سگ‌ برای‌ مقابله‌ با گرگ‌ و برای‌ حفاظت‌ از جانوران‌ سودمند؛
راسو برای‌ مقابله‌ با خرچنگ‌ (در پهلوی‌ : karzang ) و دیگر خرفسترانِ سوراخْزی‌ (فرگرد 40)؛
جوجه‌تیغی‌/ خارپُشت‌

كه‌ به‌ لانه‌ مورانِ دانه‌كَش‌ رفته‌ در آن‌ لانه‌ ادرارِ بول‌ می‌كند و هربار هزار مور را می‌كُشد (فرگرد 42)؛
بیدستر (سگ‌ آبی‌) برای‌ مقابله‌ با دیوی‌ آفریده‌ شد كه‌ در آب‌ می‌زید (فرگرد 44)؛
و خروس‌ برای‌ همكاری‌ با سگ‌ در مقابله‌ با دیوها و جادوگران‌ (فرگرد 48).

( 12 ) هرمزد با همه‌دانی‌/ بَس‌ آگاهی خود، بعض‌ خرفستران‌ را به‌ سود آفریدگان‌ خود مبدل‌ كرد. مثلاً زنبور عسل‌ و كرم‌ ابریشم‌ را كه‌ اصلاً در جزو جانوران‌ زیانكار به‌ شمار می‌آمدند.


منابع‌:
(14) بندهش‌ ، ( گردآوری‌ ) فرنبغ‌ دادگی‌، ترجمه‌ مهرداد بهار، تهران‌ 1369 ش‌؛
(15) بندهش‌ هندی‌: متنی‌ به‌ زبان‌ پارسی‌ میانه‌ ( پهلوی‌ ساسانی‌ )، تصحیح‌ و ترجمه‌ رقیه‌ بهزادی‌، تهران‌: 1368 ش‌؛


(16) David N. MacKenzie, A conoise Payhlavi dictionary, London, repr. 1971. Zand-a ¦kas  ¦h: Iranian or Greater Bundahis §n , transliteration and English translation by B.T. Anklesaria, Bombay 1956.

/ هوشنگ‌ اعلم‌ /

ج‌) در ادبیات‌ فارسی‌. كاربرد فراوان‌ نام‌ جانوران‌ در شعر و نثر فارسی‌ حاكی‌ از توجه‌ خاص‌ ادبیات‌ فارسی‌ به‌ جانوران‌ است‌. تمام‌ این‌ توجه‌ ادامه‌ آنچه‌ از جانوران‌ در فرهنگ‌ ایران‌ باستان‌ متداول‌ بوده‌ و در اوستا یا دیگر متون‌ زرتشتی‌ ذكر شده‌ است‌، نیست‌. بخش‌ عظیمی‌ از آن‌ نتیجه‌ تعلیمات‌ اسلامی‌، به‌ ویژه‌ تأثیر داستانهای‌ قرآن‌، در ادب‌ فارسی‌ است‌ و بیشترین‌ بخش‌ آن‌، خاصه‌ آنچه‌ از حكایتهای‌ جانوران‌ در ادبیات‌ سنّتی‌ مكتوب‌ و ادبیات‌ شفاهی‌ مردم‌ ایران‌ رایج‌ است‌، متأثر از فرهنگ‌ و ادبیات‌ هند باستان‌ است‌ ( رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌؛
برای‌ پیشینه‌ حكایتهای‌ جانوران‌ در ادبیات‌ جهان‌ رجوع كنید به د. دین‌ و اخلاق‌ ، ج‌ 5، ص‌ 676ـ 678). در ایران‌ باستان‌، بر خلاف‌ هند، قهرمانان‌ متون‌ حماسی‌ جانوران‌ نبوده‌ بلكه‌ بیشتر شاهان‌ و پهلوانان‌ بوده‌اند، همچنانكه‌ این‌ سنّت‌ در شاهنامه‌ نیز ادامه‌ یافته‌ است‌ ( رجوع كنید بهادامه‌ مقاله‌). آنچه‌ از جانوران‌ در ادبیات‌ ایران‌ باستان‌ ذكر شده‌ است‌، بیشتر از اساطیر محسوب‌ می‌شود ( رجوع كنید به اسطوره‌ * ) یا صبغه‌ مذهبی‌ دارد ( رجوع كنید به بخش‌ 1، ب‌). تنها متن‌ داستانی غیرمذهبی‌ به‌ زبان‌ پهلوی‌، كه‌ یكی‌ از شخصیتهای‌ آن‌ جانور است‌، منظومه‌ درخت‌ آسوریك‌ است‌ كه‌ در آن‌ یك‌ بُز و درخت‌ خرما، راجع‌ به‌ فواید خود، با یكدیگر مناظره‌ می‌كنند. به‌زعم‌ برخی‌ محققان‌، این‌ منظومه‌ سرچشمه‌ پارتی‌ و به‌ گفته‌ برخی‌ دیگر، ریشه‌ در ادبیات‌ بین‌النهرین‌ دارد ( رجوع كنید بهسركاراتی‌، ص‌ 56 ـ57).

در ادب‌ فارسی‌، شاهنامه‌ با توجه‌ به‌ اینكه‌ ترجمه‌ دقیق‌ بخشهایی‌ از خداینامه‌ پهلوی‌ را در بردارد، ظاهراً بیش‌ از هر كتابی‌ شناخت‌ ایرانیان‌ باستان‌ را از جانوران‌ و چگونگی‌ برخوردشان‌ را با آنها و برداشتها و تصوراتی‌ را كه‌ از جانوران‌ داشته‌اند، نشان‌ می‌دهد. در شاهنامه‌ جانوران‌ به‌ دو گروهِ دَد و دام‌ تقسیم‌ شده‌ و بیش‌ از همه‌ از این‌ جانوران‌ یاد شده‌ است‌: اسپ‌ (اسب‌)، پلنگ‌، پیل‌ (فیل‌)، شیر، عقاب‌، گور، ماهی‌، مرغ‌ (عموم‌ پرندگان‌)، نهنگ‌ (تمساح‌ * ؛
مثلاً رجوع كنید به دفتر 2، ص‌70، 86، 178، دفتر 3، ص‌ 32، دفتر 4، ص‌ 266، دفتر 5، ص‌ 232ـ 233). نخستین‌ بار هوشنگ‌، پادشاه‌ پیشدادی‌، از فواید جانورانی‌ نظیر گاو و خر و گوسفند بهره‌ برد و از پوست‌ و چرم‌ جانورانی‌ نظیر روباه‌ و قاقُم‌ و سنجاب‌ استفاده‌ كرد (فردوسی‌، دفتر 1، ص‌ 31). در داستان‌ هوشنگ‌، واژه‌ «پویندگان‌» برای‌ چهارپایان‌ به‌ كار رفته‌ ( رجوع كنید به همانجا) كه‌ شایان‌ توجه‌ است‌.

در شاهنامه‌ اسب‌ ــ كه‌ نامهای‌ دیگری‌ نظیر «چَرمه‌» (مثلاً دفتر 1، ص‌ 207، دفتر 2، ص‌ 466) و «باره‌» (مثلاً دفتر 5، ص‌ 143) نیز برای‌ آن‌ به‌ كار رفته‌ است‌ و گله‌ آن‌ را «فَسیله‌» نیز می‌گفته‌اند ( رجوع كنید به دفتر 3، ص‌ 12) ــ بیش‌ از همه‌ جانوران‌ حضور دارد و نامش‌ به‌ همراه‌ نام‌ تخت‌ و كلاه‌ و پیل‌ و پرستنده‌ (كنیز)، جزو لوازم‌ و مایحتاج‌ زندگی‌ آمده‌ است‌ ( رجوع كنید به دفتر 1، ص‌ 237، 239). اهمیت‌ داشتن‌ اسب‌ را در داستانی‌ كه‌ رستم‌ رخش‌ را برمی‌گزیند، می‌توان‌ دید ( رجوع كنید به فردوسی‌، دفتر 1، ص‌ 334ـ 335). برخی‌ از اسبها در شاهنامه‌ نام‌ خاص‌ دارند، مانند رخش‌ * كه‌ نام‌ اسب‌ رستم‌ ( رجوع كنید به دفتر 1، ص‌ 335) و بهزاد كه‌ نام‌ اسب‌ كیخسروست‌ ( رجوع كنید به دفتر 2، ص‌ 427). اسب‌ رستم‌، رخش‌، آنچنان‌ نیرومند است‌ كه‌ در خان‌ اول‌ از هفت‌ خان‌، شیری‌ را می‌كشد (فردوسی‌، دفتر 2، ص‌ 22). اهمیت‌ اسب‌ در زندگی‌ ایرانیان‌ دوره‌ باستان‌ چنان‌ بود كه‌ نام‌ برخی‌ اشخاص‌ به‌ واژه‌ اسب‌ ختم‌ می‌شد ( رجوع كنید به بخش‌1، الف‌). برطبق‌ شاهنامه‌ (مثلاً دفتر 1، ص‌ 227)، نژاد مرغوب‌ اسب‌ برای‌ سواركاری‌، اسب‌ تازی‌ بود (نیز رجوع كنید به اسدی‌ طوسی‌، ص‌ 113). از اسب‌ در چوگان‌ بازی‌ هم‌ استفاده‌ می‌كردند ( رجوع كنید به فردوسی‌، دفتر 5، ص‌ 48).

جانور دیگری‌ كه‌ نام‌ آن‌ در شاهنامه‌ (مثلاً دفتر 3، ص‌ 276) برای‌ وصف‌ زورمندی‌، دلاوری‌ و جنگاوری‌ فراوان‌ به‌ كار رفته‌، شیر است‌ كه‌ گاه‌ «هِزَبر» نیز نامیده‌ شده‌ است‌ (مثلاً دفتر 1، ص‌ 129). صفتی‌ كه‌ برای‌ شیر به‌ كار می‌رود معمولاً «ژیان‌» (خشمگین‌ و درنده‌، مثلاً دفتر 2، ص‌420) یا «درنده‌» (دفتر 2، ص‌70) است‌. با توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ شیر، صفتهایی‌ مانند «شیراوزَن‌» (شیراوژن‌، شیرافكن‌؛
دفتر 1، ص‌ 146)، «شیر بازو» (دفتر 1، ص‌ 191) و «شیرمرد» (دفتر 4، ص‌ 66) برای‌ پهلوانان‌ شاهنامه‌ به‌ كار رفته‌ است‌. «شیروی‌»، منسوب‌ به‌ شیر، در شاهنامه‌ (دفتر 1، ص‌ 127، 132، 147) نام‌ یكی‌ از پهلوانان‌ سپاه‌ فریدون‌، است‌ كه‌ گاه‌ «شیر» نیز نامیده‌ شده‌ است‌ و این‌ خود، اهمیت‌ شیر را در فرهنگ‌ ایرانیان‌ نشان‌ می‌دهد. افزون‌ بر اینها، اسداللّه‌، لقب‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌، نیز بر اهمیت‌ و كاربرد نام‌ شیر در ادب‌ فارسی‌ افزوده‌ است‌ (مثلاً: «فهم‌ كن‌ گر مؤمنی‌ فضل‌ امیرالمؤمنین‌/ فضل‌ حیدر، شیریزدان‌، مرتضای‌ پاكدین‌»، كِسایی‌ مروزی‌، به‌ نقل‌ ریاحی‌، ص‌ 93).

در شاهنامه‌ از درندگان‌ دیگر، پلنگ‌ (مثلاً دفتر 2، ص‌ 178)، از خزندگان‌ و آبزیان‌ نهنگ‌ (تمساح‌، مثلاً دفتر 2، ص‌ 178، دفتر 4، ص‌ 65، 245) و از پرندگان‌ عقاب‌ * (مثلاً دفتر 2، ص‌ 86) مظهر زورمندی‌ و دلاوری‌اند. در داستان‌ پروازِ كیكاووس‌ به‌ آسمان‌، به‌ فرمان‌ او چهار بچه‌ عقاب‌ را از آشیانه‌ عقاب‌ می‌ربایند و آنها را با مرغ‌ و گوشتِ بره‌ می‌پرورانند تا اینكه‌ مانند شیر نیرومند می‌گردند. تخت‌ كیكاووس‌ را با نیزه‌هایی‌ به‌ چهار عقاب‌ می‌بندند و بر نیزه‌ها ران‌ بره‌ می‌بندند تا عقابها به‌ طمع‌ آنها پرواز كنند اما آنها پس‌ از چندی‌، از پرواز خسته‌ می‌شوند و كیكاووس‌ به‌ زمین‌ سقوط‌ می‌كند (فردوسی‌، دفتر 2، ص‌ 96ـ97).

جانور دیگری‌ كه‌ نام‌ آن‌ در شاهنامه‌ آمده‌ (مثلاً دفتر 1، ص‌ 225) و گاه‌ با صفتِ «مست‌» (وحشی‌ و دیوانه‌) برای‌ وصف‌ جنگاوری‌ به‌ كار رفته‌، فیل‌ است‌، چنانكه‌ برای‌ بیان‌ دلاوری‌ و توانایی‌ رستم‌، در برخی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ شاهنامه‌ آمده‌ است‌ كه‌ رستم‌ در جوانی‌ پیل‌ سپید را می‌كشد ( رجوع كنید بهفردوسی‌، دفتر 1، ص‌ 275، پانویس‌ 17). در شاهنامه‌ صفتی‌ كه‌ برای‌ فیل‌ فراوان‌ به‌ كار رفته‌ (مثلاً دفتر 3، ص‌ 18ـ19)،«زَنده‌» (ژَنده‌، عظیم‌ و مهیب‌) و صفت‌ رستم‌ «پیلتن‌» است‌ (مثلاً دفتر 1، ص‌ 191). ایرانیان‌ در جنگها بر پشت‌ فیل‌ می‌نشستند (مثلاً دفتر 3، ص‌ 18).

در شاهنامه‌ از جانوران‌ درنده‌ای‌ نظیر گراز (دفتر 3، ص‌ 308) و گرگ‌ (دفتر 5، ص‌ 29ـ31) نیز یاد شده‌ است‌. هریك‌ از پهلوانان‌ ایرانی‌ در شاهنامه‌ درفشی‌ با تصویر یكی‌ از جانوران‌ درنده‌ یا تنومند دارند ( رجوع كنید بهدفتر 2، ص‌ 159ـ162)، از جمله‌ درفش‌ پهلوانی‌ به‌ نام‌ «گراز»، صورت‌ گراز دارد ( رجوع كنید بههمان‌، دفتر 2، ص‌ 162).

یوز و باز * جانوران‌ شكاری‌ بوده‌اند كه‌ علاوه‌ بر شاهنامه‌ (دفتر 4، ص‌ 266)، در دیگر متون‌ ادب‌ فارسی‌ نیز از آنها بسیار یاد شده‌ است‌. جالب‌ توجه‌ اینكه‌ در برخی‌ متون‌ ادبی‌، از جمله‌ بوستان‌ سعدی‌ (ص‌ 88)، آمده‌ است‌ كه‌ یوز پنیر می‌خورد!

حیوانی‌ كه‌ در شاهنامه‌ نام‌ آن‌ بسیار ذكر شده‌ و قهرمانان‌ شاهنامه‌ ، از جمله‌ رستم‌، آن‌ را شكار می‌كنند و می‌خورند، گور است‌ ( رجوع كنید به دفتر 2، ص‌ 119). برطبق‌ شاهنامه‌ (مثلاً دفتر 3، ص‌ 383)، از شتر برای‌ باركشی‌ استفاده‌ می‌كردند. بلبل‌ * ، پرنده‌ای‌ كه‌ در ادب‌ فارسی‌ نماد عاشق‌ و عاشق‌ بودن‌ است‌، در شاهنامه‌ نیز هست‌ و به‌ زبان‌ پهلوی‌ سخن‌سرایی‌ می‌كند ( رجوع كنید بهدفتر 5، ص‌ 292). گاو مشهور شاهنامه‌ ، «گاوبرمایه‌» است‌ كه‌ فریدون‌ در كودكی‌ از شیر آن‌ تغذیه‌ می‌كند و ضحاك‌ آن‌ را می‌كشد ( رجوع كنید بهدفتر 1، ص‌ 63ـ64).

دیگر جانور مشهور شاهنامه‌ ، مار * است‌ كه‌ با نیرنگِ اهریمن‌ بر دوشهای‌ ضحاك‌ * می‌روید و خوراكش‌ مغز جوانان‌ است‌ ( رجوع كنید بهدفتر 1، ص‌50، 55 ـ56). در بسیاری‌ از موارد، از مار در شاهنامه‌ با نام‌ «اَژدها» یاد شده‌ است‌. علاوه‌ بر این‌، اژدها * از جانوران‌ افسانه‌ای‌ شاهنامه‌ است‌ كه‌ رستم‌ (دفتر 2، ص‌ 26ـ29) و اسفندیار (دفتر 5، ص‌ 232ـ233) در خان‌ سوم‌ از هفت‌ خان‌، و گشتاسپ‌ پدر اسفندیار (دفتر 5، ص‌ 43)، آن‌ را می‌كشند. گرشاسپ‌ نیز از دیگر پهلوانان‌ اژدهاكش‌ در ادب‌ فارسی‌ است‌ ( رجوع كنید به اسدی‌ طوسی‌، ص‌ 59 ـ61؛
نیز رجوع كنید به اژدها * ).

سیمرغ‌ دیگر جانور افسانه‌ای‌ است‌ كه‌ در شاهنامه‌ ، زال‌، پدر رستم‌، را پرورانده‌ است‌ (دفتر 1، ص‌ 166ـ 168، 171ـ 172). اسفندیار در طی‌ هفت‌ خان‌، سیمرغ‌ اهریمنی‌ را در خان‌ پنجم‌ می‌كشد (دفتر 5، ص‌ 241ـ242). از سیمرغ‌ در دیگر آثار ادبی‌ فارسی‌ نیز بسیار یاد شده‌، به‌ویژه‌ نقش‌ او در منطق‌الطیر * و قصه‌های‌ عامیانه‌ در خور توجه‌ است‌ (نیز رجوع كنید بهسیمرغ‌ * ).

دیو جانور افسانه‌ای مشهور شاهنامه‌ است‌. یكی‌ از معروف‌ترین‌ دیوان‌ شاهنامه‌ ، دیو سپید است‌ كه‌ رستم‌ او را می‌كشد ( رجوع كنید بهدفتر 2، ص‌ 42ـ43) و دیگری‌ اَكوانِ دیو است‌ كه‌ به‌ شكل‌ گور، رستم‌ را به‌ دنبال‌ خود می‌كشاند، هنگامی‌ كه‌ رستم‌ خسته‌ می‌شود و می‌خوابد، دیو او را به‌ هوا بلند می‌كند و چون‌ وارونه‌ كار است‌، رستم‌ را به‌ جای‌ خشكی‌ به‌ دریا می‌افكند (دفتر 3، ص‌ 291ـ293). دیو نیز در دیگر آثار ادب‌ فارسی‌، به‌ویژه‌ در قصه‌های‌ عامیانه‌ نظیر امیرارسلان‌ * ، نقش‌ عمده‌ دارد (نیز رجوع كنید بهدیو * ).

جانورانِ شاهنامه‌ دارای‌ شخصیت‌ آدمی‌ نیستند و نقل‌ حكایتهای‌ جانوران‌، شیوه‌ شاهنامه‌ نیست‌. حضور گسترده‌ جانوران‌ را در ادب‌ فارسی‌ در حكایتهایی‌ كه‌ جانوران‌ شخصیت‌ آدمی‌ دارند می‌توان‌ دید. این‌ حكایتها غالباً از فرهنگ‌ و ادب‌ هند به‌ ادبیات‌ فارسی‌ راه‌ یافته‌ است‌ چنانكه‌ در عهد ساسانی‌ كتابهایی‌ نظیر پنچه‌ تنتره‌ ، شامل‌ حكایتهای‌ جانوران‌، از سنسكریت‌ به‌ پهلوی‌ ترجمه‌ شد و سپس‌ در دوره‌ اسلامی‌ از عربی‌ به‌ فارسی‌ برگردانده‌ شد ( رجوع كنید به كلیله‌ و دمنه‌ * ؛
در باره‌ حكایتهای‌ هندی‌ در ادب‌ فارسی‌ همچنین‌ رجوع كنید به مجتبائی‌، 1370 ش‌، ص‌ 471ـ 488). بنا بر جاتكه‌ ، از كتابهای‌ بسیار كهن‌ هندی‌ به‌ زبان‌ پالی‌ ( د. دین‌ و اخلاق‌ ، ج‌ 7، ص‌ 493)، بودا در مراحل‌ گوناگون‌ حیات‌ به‌ شكل‌ جانوران‌ گوناگون‌، از جمله‌ فیل‌، در آمد (همان‌، ج‌ 5، ص‌ 677، ج‌ 7، ص‌ 491) كه‌ اعتقاد هندیان‌ را به‌ تناسخ‌ * نشان‌ می‌دهد. باتوجه‌ به‌ اینكه‌ بسیاری‌ از حكایتهای‌ پنچه‌ تنتره‌ یا همان‌ كلیله‌ و دمنه‌ در جاتكه‌ نیز هست‌ (همان‌، ج‌ 7، ص‌ 492)، ظاهراً اینكه‌ در این‌گونه‌ حكایتها، جانوران‌ شخصیت‌ انسانی‌ دارند، به‌ گونه‌ای‌ با اعتقاد هندیان‌ به‌ تناسخ‌ مرتبط‌ می‌شود، كه‌ در ادبیات‌ فارسی‌ نیز نمود پیدا كرده‌ است‌. از كتابهای‌ هندی‌ كه‌ ترجمه‌ آنها به‌ فارسی‌، بخش‌ اعظم‌ حكایتهای‌ جانوران‌ در ادب‌ فارسی‌ را در بر دارد، كلیله‌ و دمنه‌ ، سندبادنامه‌ * و طوطی‌نامه‌ * در خور ذكر است‌.

علاوه‌ بر آنها، مرزبان‌نامه‌ نیز از آثار بسیار مهم‌ حكایتهای‌ جانوران‌ در ادب‌ فارسی‌ است‌ كه‌ با اینكه‌ در اصل‌ به‌ زبان‌ طبری‌ بوده‌ است‌، پاره‌ای‌ از حكایتهای‌ جانوران‌ در آن‌، اصل‌ و نسب‌ هندی‌ دارد ( رجوع كنید بهمرزبان‌نامه‌ * ). بخش‌ شایان‌ توجهی‌ از مجلد دومِ هزار و یك‌ شب‌ * (ص‌ 108ـ116، 118ـ140)، كه‌ در 1268 عبداللطیف‌ طسوجی‌ تبریزی‌ آن‌ را از عربی‌ به‌ فارسی‌ برگردانده‌، نیز شامل‌ حكایتهای‌ جانوران‌ است‌.

بسیاری‌ از حكایتهای‌ كلیله‌ و دمنه‌ به‌ دیگر آثار ادب‌ فارسی‌ هم‌ راه‌ یافته‌ است‌، نظیر حكایت‌ خرگوش‌ و شیر (ص‌ 86 ـ 88) و سه‌ ماهی‌ در آبگیر (ص‌ 91ـ92) كه‌ هر دو در مثنوی‌ مولوی‌ (دفتر 1، ص‌ 49ـ62، 66ـ71، دفتر 4، ص‌110، 113ـ114) نیز ذكر شده‌ است‌ (در باره‌ حكایتهای‌ جانوران‌ در مثنوی‌ نیز رجوع كنید بهزرین‌كوب‌، 1367 ش‌، ص‌ 163ـ195).

بسیاری‌ از باورها و تصورات‌ ایرانیان‌ در باره‌ جانوران‌، كه‌ در زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ تا به‌ امروز باقی‌ است‌، ظاهراً از حكایتهایی‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌ كه‌ اصل‌ هندی‌ دارند. مثلاً، حماقت‌ و ساده‌لوحی‌ خر یا درازگوش‌ را در حكایت‌ «بازرگان‌ و درازگوشِ» طوطی‌نامه‌ (ثغری‌، ص‌ 361ـ363) می‌توان‌ دید؛
نیرنگ‌بازی‌ و فریبكاری‌ مار در كلیله‌ و دمنه‌ در حكایتِ ماری‌ آمده‌ است‌ كه‌ پیری‌ بر وی‌ غلبه‌ كرده‌ بود و با فریب‌، غوكان‌ (قورباغه‌ها) را می‌خورد (ص‌230ـ232)؛
حرص‌ و طمع‌ مار در حكایت‌ شاپور، امیرغوكان‌، در طوطی‌نامه‌ (ثغری‌، ص‌ 318ـ 325) آمده‌؛
و دانایی‌ و زیركی‌ و حیله‌گری‌ روباه‌، كه‌ از قهرمانان‌ اصلی‌ حكایتهای‌ جانوران‌ است‌، در حكایت‌ «حمدونه‌ (بوزینه‌) با روباه‌ و ماهی‌» در سندباذنامه‌ (ظهیری‌ سمرقندی‌، ص‌ 47ـ 48) آمده‌ است‌. در باره‌ حیله‌گری‌ روباه‌، حكایت‌ مشهورِ «روباه‌ و خروس‌» در مرزبان‌نامه‌ (سعدالدین‌ وراوینی‌، ج‌ 1، ص‌330ـ 334) شایان‌ توجه‌ است‌ كه‌ هرچند او می‌كوشد خروس‌ را بفریبد و شكار كند، كامیاب‌ نمی‌شود و خروس‌، كه‌ داناتر است‌، روباه‌ را

از سگ‌ تازی‌ می‌ترساند و روباه‌ می‌گریزد. در كلیله‌ و دمنه‌ (مثلاً ص‌ 61) شغال‌ نیز، مانند روباه‌، مظهر زیركی‌ و مكاری‌ است‌. فریبكاری‌ او را در حكایتِ «شغال‌ خر سوار» در مرزبان‌نامه‌ (سعدالدین‌ وراوینی‌، ج‌ 1، ص‌ 57 ـ60) می‌توان‌ دید كه خری‌ را می‌فریبد و بر آن‌ سوار می‌شود اما، سرانجام‌، خر آگاه‌ می‌شود و خود را از چنگ‌ شغال‌ می‌رهاند. روباه‌ و شغال‌، در عین‌ حیله‌گری‌، ترسو و زبون‌اند و از این‌ لحاظ‌ متضادّ شیرند كه‌ سلطانِ دلاور وحوش‌ است‌ (در باره‌ سلطنت‌ شیر رجوع كنید بهكلیله‌ و دمنه‌، ص‌ 61، 312). تضاد و تقابل‌ شیر و روباه‌ در دیگر آثار ادب‌ فارسی‌ نیز بارها ذكر گردیده‌ است‌ (مثلاً سعدی‌، 1363ش‌، ص‌88: «برو شیر درّنده‌ باش‌ ای‌ دغل‌/ مینداز خود را چو روباهِ شل‌»).

طوطی‌ * بیش‌ از هر پرنده‌ای‌ در حكایتهای‌ فارسی هندی‌الاصل‌ حضور دارد و مظهر دانایی‌ و حكمت‌ است‌ (مثلاً رجوع كنید به ثغری‌، ص‌40)، همانطور كه‌ در سراسر كتاب‌ طوطی‌نامه‌ ، با دانایی‌ خود، همسر بازرگان‌ را از كار خطا باز می‌دارد. شاعران‌ فارسی‌گوی‌ از سخن‌گویی‌ و قند یا شكر خوردن‌ یا شكر شكستنِ این‌ پرنده‌، بسیار گفته‌اند (مثلاً سعدی‌، 1361 ش‌، ص‌ 231؛
حافظ‌، ج‌1، غزل‌ 63، بیت‌ 2، غزل‌ 373، بیت‌ 2) و «شكرخایی‌» طوطی‌ را در كنایه‌ از «شیرین‌ سخنی‌» به‌ كار برده‌اند (مثلاً سعدی‌، 1361ش‌، ص‌222، 423؛
حافظ‌، ج‌1، غزل‌ 4، بیت‌ 2).

حكایتِ «برادر خواندگی‌ زاغ‌ و بط‌» (مرغابی‌) در طوطی‌نامه‌ (ثغری‌، ص‌ 454ـ 455) از پستی‌ و دون‌ همتی‌ زاغ‌ یا كلاغ‌ سخن‌ می‌گوید كه‌ آشیانه‌ آلوده‌ دارد. پرنده‌ متضاد آن‌، كه‌ عالی‌ همت‌ است‌، باز است‌ كه‌ جایش‌ بر بازوی‌ شاه‌ است‌ (قس‌ سعدی‌، 1361 ش‌، ص‌440). پرویز ناتل‌ خانلری‌ * به‌ جای‌ باز، عقاب‌ را در شعر مشهورش‌ به‌ همین‌ نام‌، در برابر كلاغ‌ * قرار داده‌ است‌. در شعر فارسی‌، جغد (نیز با نامهای‌ بوم‌ * ، بوف‌ و كوف‌)، مانند زاغ‌، دون‌ همت‌ است‌ (مثلاً رجوع كنید به مولوی‌، دفتر 6، ص‌ 51) و آشیانه‌ او در ویرانه‌هاست‌ (مثلاً رجوع كنید به عطار، 1383 ش‌، ص‌ 277). سعدی‌ بوم‌ را، كه‌ شوم‌ و بدخبر است‌، در برابر بلبل‌ خوش‌ خبر قرار داده‌ است‌: «بلبلا مژده‌ بهار بیار/ خبر بد به‌ بوم‌ باز گذار» (1368 ش‌، ص‌ 174).

بیشتر حكایتهای‌ جانوران‌ در ادب‌ فارسی‌، تمثیلهایی‌ است‌ برای‌ تفهیم‌ و تعلیم‌ برخی‌ پندها و حكمتها ( رجوع كنید به مجتبائی‌، 1370 ش‌، ص‌ 472؛
برای‌ حكمتهای‌ اینگونه‌ تمثیلها رجوع كنید به تقوی‌، ص‌ 139ـ 335). گاهی‌ گوینده‌ از این‌ تمثیلها مقصودی‌ عارفانه‌ دارد، مانند برخی‌ حكایتهای‌ جانوران‌ در مثنویهای‌ عطار و مثنوی‌ مولوی‌ (نیز رجوع كنید به تقوی‌، ص‌ 336ـ366). پاره‌ای‌ از این‌ حكایتهای‌ عارفانه‌، كه‌ قهرمانان‌ آنها پرندگان‌اند، نوع‌ ادبی‌ خاصی‌ به‌ نام‌ رساله‌الطیر و منطق‌الطیر در ادبیات‌ فارسی‌ پدید آورده‌ كه‌ مهم‌ترین‌ آنها منطق‌الطیر عطار نیشابوری‌ است‌ ( رجوع كنید بهعطار، 1383 ش‌، مقدمه‌ شفیعی‌ كدكنی‌، ص‌ 102ـ169).

در تمثیلهای‌ عرفانی‌ و نیز شعر غنایی‌ فارسی‌، بیش‌ از همه‌ حشرات‌، از پروانه‌ و عشق‌ او به‌ شمع‌ سخن‌ گفته‌ شده‌ است‌ (مثلاً همو، 1366 ش‌، ص‌ 90، 408، 475؛
سعدی‌، 1363 ش‌، ص‌ 114؛
حافظ‌، ج‌ 1، غزل‌ 176، بیت‌ 7، غزل‌ 179، بیت‌ 6).

بخش‌ شایان‌ توجهی‌ از آنچه‌ از جانوران‌ در ادب‌ فارسی‌ آمده‌، از برخی‌ داستانهای‌ قرآنی‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌، از جمله‌ داستان‌ ابراهیم‌ خلیل‌ و چهار مرغ‌ ( رجوع كنید به بقره‌: 260؛
مثلاً خاقانی‌، ص‌ 31؛
مولوی‌، دفتر 5، ص‌10ـ11)، اصحاب‌ كهف‌ و سگشان‌ (كهف‌: 18ـ22؛
مثلاً سعدی‌، 1361 ش‌، ص‌440؛
همو، 1368 ش‌، ص‌ 62)، مور و سلیمان‌ (نمل‌: 18؛
مثلاً خاقانی‌، ص‌ 259؛
حافظ‌، ج‌ 1، غزل‌ 273، بیت‌ 5)، هدهد و سلیمان‌ (نمل‌: 20ـ 28؛
مثلاً خاقانی‌، 29، 356؛
عطار، 1383 ش‌، ص‌ 259) و یونس‌ و ماهی‌ (صافات‌: 142ـ145؛
مثلاً ناصرخسرو، ص‌ 469؛
خاقانی‌، ص‌ 509، 908).

طبق‌ تعلیمات‌ اسلامی‌، از نجاست‌ یا پلیدی‌ سگ‌ در ادب‌ فارسی‌ نیز بحث‌ شده‌ (مثلاً سعدی‌، 1361 ش‌، ص‌ 475؛
همو، 1368 ش‌، ص‌ 154) و چون‌ استخوان‌ می‌جوید، پست‌ همت‌ محسوب‌ شده‌ است‌ ( رجوع كنید بهسنایی‌، ص‌ 31) و در عین‌ حال‌، به ‌رغم‌ درندگی‌ و گزندگی آن‌ (مثلاً رجوع كنید بههمان‌، ص‌ 156، 223)، از وفاداری‌اش‌ نیز یاد شده‌ است‌: «سگی‌ را لقمه‌ای‌ هرگز فراموش‌/ نگردد ور زنی‌ صد نوبتش‌ سنگ‌» (سعدی‌، 1368 ش‌، ص‌ 186؛
در باور عامیانه‌ ایرانیان‌، گربه‌ برعكس‌ سگ‌ به‌ ناسپاسی‌ مشهور است‌ رجوع كنید به نجفی‌، ج‌ 2، ص‌ 1219)، همچنانكه‌ شرح‌ وفاداری‌ سگ‌ در حكایتهای‌ غربی‌ مشهور است‌ ( رجوع كنید به مجتبائی‌، 1368ش‌، ص‌ 15ـ21). در هزار و یك‌ شب‌ (ج‌ 3، ص‌ 146) حكایتی‌ آمده‌ كه‌ حتی‌ از سخاوت‌ و طبع‌كریمانه‌ سگ‌ سخن‌ می‌گوید كه‌ از این‌ لحاظ‌ در ادب‌ فارسی‌ نظیر ندارد. صادق‌ هدایت‌ * ، در داستان‌ كوتاه‌ سگ‌ ولگرد ، به‌ گونه‌ای‌، مظلومیت‌ این‌ حیوان‌ را شرح‌ داده‌ و برداشتی‌ نو در باره‌ سگ‌ عرضه‌ كرده‌ است‌.

خوك‌ نیز، چون‌ نجس‌ است‌، در ادب‌ فارسی‌ پلید است‌ و نفس‌ را در پلیدی‌ به‌ خوك‌ تشبیه‌ كرده‌اند (مثلاً عطار، 1383 ش‌، ص‌ 295).

علاوه‌ بر ادب‌ سنّتی مكتوب‌، جانوران‌، خاصه‌ جانوران‌ افسانه‌ای‌ مانند دیو و اژدها و سیمرغ‌، از قهرمانان‌ اصلی‌ قصه‌های‌ عامیانه‌ فارسی‌اند (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در این‌ باره‌ رجوع كنید بهمارزلف‌ ، 1376 ش‌). شماری‌ از جانوران‌ افسانه‌ای‌، كه‌ نیمی‌ از اندام‌ آنها شبیه‌ آدمی‌ و نیمی‌ دیگر مانند جانوران‌ است‌، در اسكندرنامه‌ها ذكر شده‌ است‌، از جمله‌ سگساران‌ ( رجوع كنید بهطرسوسی‌، ج‌ 2، ص‌ 357؛
اسكندرنامه‌ كبیر ، ج‌ 3، ص‌ 254ـ 256) كه‌ وصف‌ جالبی‌ از آنها در گرشاسب‌نامه‌ (اسدی‌ طوسی‌، ص‌ 174) هم‌ آمده‌، دوال‌پایان‌ ( اسكندرنامه‌ ، ص‌ 96) و آدم‌خواران‌ كه‌ در دریا زندگی‌ می‌كنند و سرشان‌ مانند آدمی‌ است‌ اما دست‌ و پاهایشان‌ مانند چادری‌ پهن‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ است‌ (طرسوسی‌، ج‌ 2، ص‌ 358). پریان‌ نیز چهره‌ انسان‌ و اندام‌ پرندگان‌ (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 454) یا چهارپایان‌ را دارند ( اسكندرنامه‌ ، ص‌ 354، 356). پری‌ در قصه‌های‌ عامیانه‌ به‌ شكل‌ اسب‌، گاو (ارجانی‌، ج‌ 5، ص‌ 45، 51، 69)، شیر، اژدها، انواع‌ چهارپایان‌ ( اسكندرنامه‌ ، ص‌ 354، 359)، گاه‌ به‌صورت‌ مار (طرسوسی‌، ج‌ 1، ص‌ 188ـ189) و در بیشترمواقع‌ به‌ صورت‌ كبوتر در می‌آید (مثلاً رجوع كنید بهارجانی‌، ج‌ 5، ص‌ 31ـ32؛
قصّه‌های‌ ایرانی‌ ، ج‌ 1، ص‌210ـ211؛
نیز رجوع كنید به«پری‌» * ). مانند شاهنامه‌ ، قهرمانان‌ قصه‌های‌ عامیانه‌ نیز گاه‌ نام‌ جانوران‌ را دارند، از جمله‌ نهنگِ پهلوان‌ در اسكندرنامه‌ كبیر (ج‌ 3، ص‌ 256ـ 258) و سَمَك‌ (ماهی‌) و شغال‌ در سمك‌ عیار (ارجانی‌، جاهای‌ متعدد).

حكایتهای‌ جانوران‌ در قصه‌های‌ عامیانه‌ كوتاه‌ و شفاهی‌ فارسی‌ فراوان‌ است‌ ( رجوع كنید به مارزلف‌، همانجا؛
نیز رجوع كنید به ادبیات‌ عامیانه‌ * ) و برخی‌ از همین‌ حكایتها، بخشی‌ عظیم‌ از ادبیات‌ كودكان‌ ایران‌ را تشكیل‌ می‌دهد نظیر قصه‌ خاله‌ سوسكه‌ و آقاموشه‌ ، و بز زنگوله‌پا ( رجوع كنید بهادبیات‌ كودكان‌ * ). نمونه‌هایی‌ از این‌ حكایتهای‌ عامیانه‌ فارسی‌ در ادبیات‌ ملل‌ دیگر نیز دیده‌ می‌شود ( رجوع كنید بهزرین‌كوب‌، 1374 ش‌، ص‌350ـ357).

بر اساس‌ تصورات‌ قدیمی‌ ایرانیان‌ در باره‌ جانوران‌ و آنچه‌ از جانوران‌ در طی‌ صدها سال‌ در ادبیات‌ فارسی‌ رایج‌ بوده‌ است‌، كاربرد نام‌ برخی‌ جانوران‌ در فارسی‌ امروزی‌ و در تداول‌ عامه‌ نیز درخور توجه‌ است‌، از جمله‌ در باره‌ انسان‌ چرب‌ زبان‌ و مكار می‌گویند: «مار را با زبان‌ خود از سوراخ‌ بیرون‌ می‌كشد» (نجفی‌، ج‌ 2، ص‌ 1316) یعنی‌ حتی‌ مار را، كه‌ نماد فریبكاری‌ است‌، می‌فریبد؛
یا «شیركردن‌» در معنای‌ تشجیع‌ و تحریك‌ كردن‌ (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 981)؛
«فیل‌ هواكردن‌» كنایه‌ از كار غیرعادی‌ و غریب‌ انجام‌ دادن‌ (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 1064)؛
«خر» در معنای‌ كودن‌ و ابله‌ (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 535)؛
«خركردن‌» به‌ معنای‌ فریب‌ دادن‌ (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 538)؛
«سگ‌ شدن‌» كنایه‌ از عصبانی‌ شدن‌ و پرخاشگری‌ به‌ كار می‌رود (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 915)؛
و «روباه‌ آمدن‌» یا «روباه‌ برگشتن‌» كنایه‌ از این‌ است‌ كه‌ آدمی‌ از كاری‌ ناموفق‌ باز گردد (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 784)، در برابر «شیرآمدن‌» یا «شیر برگشتن‌» كه‌ كنایه‌ از كامروا و موفق‌ بازگشتن‌ است‌ (همانجا).


منابع‌:
(17) علاوه‌ بر قرآن‌؛
(18) فرامرزبن‌ خداداد ارجانی‌، سمك‌ عیار ، چاپ‌ پرویز ناتل‌ خانلری‌، تهران‌ 1347ـ1353 ش‌؛
(19) علی‌بن‌ احمد اسدی‌ طوسی‌، گرشاسب‌نامه‌ ، چاپ‌ حبیب‌ یغمائی‌، تهران‌ 1354 ش‌؛
(20) اسكندرنامه‌ ، چاپ‌ ایرج‌ افشار، تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، 1343 ش‌؛
(21) اسكندرنامه‌ كبیر ، چاپ‌ سنگی‌ تهران‌: شركت‌ طبع‌ كتاب‌، 1317 ش‌؛
(22) محمد تقوی‌، حكایتهای‌ حیوانات‌ در ادب‌ فارسی‌ ، تهران‌ 1376 ش‌؛
(23) عمادبن‌ محمد ثغری‌، طوطی‌نامه‌، جواهرالاسمار ، چاپ‌ شمس‌الدین‌ آل‌احمد، ( تهران‌ ) 1352 ش‌؛
(24) شمس‌الدین‌ محمد حافظ‌، دیوان‌ ، چاپ‌ پرویز ناتل‌ خانلری‌، تهران‌ 1362 ش‌؛
(25) بدیل‌بن‌ علی‌ خاقانی‌، دیوان‌ ، چاپ‌ ضیاءالدین‌ سجادی‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(26) محمدامین‌ ریاحی‌، كسایی‌ مروزی‌: زندگی‌، اندیشه‌ و شعر او ، تهران‌ 1367 ش‌؛
(27) عبدالحسین‌ زرین‌كوب‌، «از قصه‌های‌ مثنوی‌»، در نامه‌ شهیدی‌: جشن‌نامه‌ استاد دكتر جعفر شهیدی‌ ، به‌ اهتمام‌ علی‌اصغر محمدخانی‌، تهران‌: طرح‌نو، 1374 ش‌؛
(28) همو، بحر در كوزه‌: نقد و تفسیر قصه‌ها و تمثیلات‌ مثنوی‌ ، تهران‌ 1367 ش‌؛
(29) بهمن‌ سركاراتی‌، سایه‌های‌ شكار شده‌: گزیده‌ مقالات‌ فارسی‌ ، مقاله‌ 3: «مروارید پیش‌ خوك‌ افشاندن‌: یك‌ مثل‌ ایرانی‌ در كتاب‌ عهد جدید»، تهران‌ 1378 ش‌؛
(30) سعدالدین‌ وراوینی‌، مرزبان‌نامه‌ ، چاپ‌ محمد روشن‌، ( تهران‌ ) 1355 ش‌؛
(31) مصلح‌بن‌ عبداللّه‌ سعدی‌، بوستان‌ سعدی‌: سعدی‌نامه‌ ، چاپ‌ غلامحسین‌ یوسفی‌، تهران‌ 1363 ش‌؛
(32) همو، غزلیات‌ سعدی‌ ، چاپ‌ حبیب‌ یغمائی‌، تهران‌ 1361 ش‌؛
(33) همو، گلستان‌ سعدی‌ ، چاپ‌ غلامحسین‌ یوسفی‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
مجدودبن‌ آدم‌ سنایی‌، حدیقه‌الحقیقه‌ و شریعه‌الطریقه‌ ( فخری‌نامه‌ )،

(34) چاپ‌ مریم‌ حسینی‌، تهران‌ 1382 ش‌؛
(35) محمدبن‌ حسن‌ طرسوسی‌، داراب‌نامه‌ طرسوسی‌ ، چاپ‌ ذبیح‌اللّه‌ صفا، تهران‌ 1356 ش‌؛
(36) محمدبن‌ علی‌ ظهیری‌ سمرقندی‌، سندباذنامه‌ ، چاپ‌ احمد آتش‌، استانبول‌ 1948؛
(37) منیژه‌ عبداللهی‌، فرهنگ‌نامه‌ جانوران‌ در ادب‌ پارسی‌ بر پایه‌ واژه‌شناسی‌، اساطیر، باورها، زیبایی‌شناسی‌ و... ، تهران‌ 1381 ش‌؛
(38) محمدبن‌ ابراهیم‌ عطار، دیوان‌ ، چاپ‌ تقی‌ تفضلی‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(39) همو، منطق‌الطیر ، چاپ‌ محمدرضا شفیعی‌ كدكنی‌، تهران‌ 1383 ش‌؛
(40) ابوالقاسم‌ فردوسی‌، شاهنامه‌ ، چاپ‌ جلال‌ خالقی‌ مطلق‌، نیویورك‌ 1366 ش‌ ـ ؛
(41) قصّه‌های‌ ایرانی‌ ، گردآوری‌ و تألیف‌ ابوالقاسم‌ انجوی‌ شیرازی‌، تهران‌: امیركبیر، 1352ـ1353 ش‌؛
(42) كلیله‌ و دمنه‌، ترجمه‌ كلیله‌ و دمنه‌ ، انشای‌ ابوالمعالی‌ نصراللّه‌ منشی‌، چاپ‌ مجتبی‌ مینوی‌، تهران‌ 1343 ش‌؛
(43) اولریش‌ مارزلف‌، طبقه‌بندی‌ قصّه‌های‌ ایرانی‌ ، ترجمه‌ كیكاووس‌ جهانداری‌، تهران‌ 1376 ش‌؛
(44) فتح‌اللّه‌ مجتبائی‌، «افسانه‌های‌ جهانگرد»، در كتاب‌ سخن‌: مجموعه‌ مقالات‌ ، ج‌ 1، تهران‌: علمی‌، 1368 ش‌؛
(45) همو، «داستانهای‌ هندی‌ در ادبیات‌ فارسی‌»، در یكی‌ قطره‌ باران‌: جشن‌نامه‌ استاد دكتر عباس‌ زریاب‌ خوئی‌، به‌ كوشش‌ احمد تفضلی‌، تهران‌: ( نشر نو ) ، 1370 ش‌؛
(46) جلال‌الدین‌ محمدبن‌ محمد مولوی‌، مثنوی‌ ، چاپ‌ محمد استعلامی‌، تهران‌ 1360ـ1370 ش‌؛
(47) ناصر خسرو، دیوان‌ ، چاپ‌ مجتبی‌ مینوی‌ و مهدی‌ محقق‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(48) ابوالحسن‌ نجفی‌، فرهنگ‌ فارسی‌ عامیانه‌ ، تهران‌ 1378 ش‌؛
(49) هزار و یك‌ شب‌ ، ترجمه‌ عبداللطیف‌ طسوجی‌ تبریزی‌، تهران‌: جامی‌، 1379 ش‌؛


(50) Encyclopaedia of religion and ethics , ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, 1980-1981, s.vv. "Fable" (by Joseph Jacobs), "Ja ¦taka" (by M. Winternitz).

/ مهران‌ افشاری‌ /



د) واژگان‌ در عربی‌. واژه‌ عربی‌ حَیوان‌ تلویحاً مفهومی‌ از زندگی‌ (حیات‌ * ) را تبیین‌ می‌كند. حَیوان‌ در قرآن‌ تنها یك‌ بار (عنكبوت‌: 64) و به‌ معنای‌ زندگی‌ حقیقی‌ به‌ كار رفته‌، كه‌ ناظر بر جهان‌ دیگر است‌. در فرهنگهای‌ لغت‌ آمده‌ كه‌ چشمه‌ای‌ در بهشت‌ نیز همین‌ نام‌ را دارد، اما رایج‌ترین‌ معنای‌ حَیوان‌ ، به‌صورت‌ مفرد یا جمع‌، ناظر بر معنای‌ حیوان‌ به‌طور كلی‌ است‌، یعنی‌ انسان‌ را نیز، كه‌ او را حیوان‌ ناطق‌ می‌خوانند، در بر می‌گیرد.

جانداران‌ شبه ‌جزیره‌ عربستان‌ ( رجوع كنید به جزیره‌العرب‌ * )، احتمالاً به‌ جز شیر و شترمرغ‌ كه‌ منقرض‌ شده‌اند، از زمان‌ پیش‌ از اسلام‌ به‌ بعد تغییرات‌ ناچیزی‌ داشته‌اند؛
با وجود این‌، حتی‌ در شبه‌جزیره‌ نیز تمام‌ واژگان‌ كهن‌، همان‌ گونه‌ كه‌ در آثار كهنِ واژه‌نگاری‌ دیده‌ می‌شود، باقی‌ نمانده‌اند. در دیگر كشورهای‌ عربی‌زبان‌ نیز جانداران‌، اعم‌ از بومی‌ و غیربومی‌، هر چند ویژگیهای‌ مدیترانه‌ای‌ مشتركی‌ دارند، اسامی‌ آنها كاملاً مشابه‌ اسامی‌ رایج‌ در شبه‌جزیره‌ عربستان‌ در دوران‌ باستان‌ نیست‌، زیرا اصطلاحات‌ گویشی‌ از زبانهای‌ محلی‌ به‌وجود آمده‌ یا از آنها وام‌ گرفته‌ شده‌اند (مثلاً رجوع كنید به مونتی‌ ، 1951). علاوه‌ بر این‌، یك‌ واژه‌ ممكن‌ است‌ در مناطق‌ گوناگون‌ به‌ حیوانات‌ متفاوت‌ اطلاق‌ شود (به‌ خصوص‌ رجوع كنید به د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ "Fanak" ). اما به‌طوركلی‌ واژگان‌ مربوط‌ به‌ حیوانات‌ معروف‌تر، در سراسر كشورهای‌ عربی‌زبان‌ بسیار مشابه‌اند. واژگان‌ دوران‌ كلاسیك‌ حتی‌ از سده‌ دوم‌ ـ سوم‌، موضوع‌ مجموعه‌ رساله‌هایی‌ شد كه‌ به‌طور خاص‌ به‌ حیوانات‌ بومی‌ (اسب‌، شتر و غیره‌) می‌پرداختند و فرهنگهای‌ عربی‌ به‌ دقت‌ آنها را ثبت‌ كرده‌اند. فرهنگنامه‌ای‌ نظیر المُخَصَّص‌ ابن‌سیده‌ به‌ هر حیوان‌، حجمی‌ متناسب‌ با اهمیت‌ آن‌ در زندگی‌ اعراب‌ اختصاص‌ داده‌ است‌ ( رجوع كنید بهج‌ 2، ص‌ 81 ـ 358) و مؤلفان‌ از غنای‌ واژگان‌ عربی‌ برای‌ توصیف‌ برخی‌ گونه‌های‌ جانوران‌، از زمانهای‌ دور آگاه‌ بوده‌اند. این‌ وفور واژگان‌ تا حدی‌ ناشی‌ از این‌ واقعیت‌ است‌ كه‌ محققان‌، واژگان‌ متعلق‌ به‌ گویشهای‌ منسوخ‌ را گرد آورده‌اند. تا حدی‌ نیز به‌ علت‌ كثرت‌ استعاره‌هایی‌ است‌ كه‌ شعرا به‌كار می‌بردند و نیز معلول‌ تمایز بسیار دقیقی‌ است‌ كه‌ از لحاظ‌ سن‌، جنس‌، توانایی‌ تولیدمثل‌، رنگ‌ پوست‌ یا پر، شكل‌ اعضای‌ بدن‌ و دهان‌ و غیره‌ میان‌ جانوران‌ قائل‌ بودند. از همین‌روست‌ كه‌ همل‌ (1879) بیش‌ از 120 واژه‌ برای‌ اسب‌ و بیش‌ از 160 واژه‌ برای‌ شتر ثبت‌ كرده‌ است‌. با وجود این‌، تعداد واژه‌های‌ اختصاصی‌ كه‌ كاربرد بیشتری‌ دارند، به‌چهار عامل‌ بستگی‌ دارد:

الف‌) اغلب‌ حیوانات‌ وحشی‌ صرف‌نظر از واژه‌های‌ هم‌معنا یا اسامی‌ گونه‌هایی‌ كه‌ تشخیص‌ آنها دشوار است‌ (واژه‌ عقاب‌ ، مؤنث‌ است‌، واژه‌ طاووس‌ مذكر و غیره‌)، با واژه‌ای‌ واحد مشخص‌ می‌شوند.

ب‌) برای‌ این‌ جانوران‌ دو واژه‌ به‌ كار می‌رود: 1. برای‌ جانوران‌ وحشی‌ كه‌ به‌ صورت‌ گروهی‌ زندگی‌ می‌كنند، یك‌ اسم‌ جمع‌ و یك‌ اسم‌ مفرد برای‌ هر دو جنس‌ (نَمل‌ یعنی‌ مورچه‌ها؛
نَمله‌ یعنی‌ یك‌ مورچه‌)، اما به‌ نظر می‌رسد اسم‌ مفرد كه‌ در این‌ مورد با همان‌ پسوند مؤنث‌ مشخص‌ شده‌، جنس‌ ماده‌ را نشان‌ می‌دهد (حَمام‌ یعنی‌ كبوترها؛
حَمامه‌ یعنی‌ یك‌ كبوتر < یك‌ كبوتر ماده‌). 2. جانوران‌ وحشی‌ یا اهلی‌ كه‌ جنس‌ آنها از یكدیگر متمایز شده‌ است‌، صورت‌ مذكر واژه‌ به‌ گونه‌ جانور و جنس‌ نر اختصاص‌ دارد، در حالی‌ كه‌ صورت‌ مؤنث‌ آن‌ از همان‌ ریشه‌ مشتق‌ می‌شود (كَلب‌ یعنی‌ سگ‌؛
كَلبه‌ یعنی‌ ماده‌ سگ‌). گاه‌ واژه‌ به‌كار رفته‌ برای‌ جنس‌ ماده‌، هر چند به‌ لحاظ‌ دستوری‌ مؤنث‌ است‌، صورت‌ مذكر دارد و غالباً هم‌ جنس‌ ماده‌ و هم‌ گونه‌ جانور را نشان‌ می‌دهد (ضَبُع‌ ( مؤنث‌ ) یعنی‌ كفتار؛
ذیخ‌ ( مذكر ) یعنی‌ كفتار نر).



ج‌) برای‌ گونه‌های‌ خاصی‌ از جانوران‌ سه‌ واژه‌ به‌كار می‌رود: یك‌ اسم‌ جمع‌، یك‌ اسم‌ مفرد كه‌ برای‌ هر دو جنس‌ به‌ كار می‌برند، و واژه‌ای‌ برای‌ نامیدن‌ جنس‌ نر جانورانی‌ كه‌ به‌ صورت‌ گروهی‌ زندگی‌ می‌كنند (نَعام‌ یعنی‌ شترمرغ‌؛
نَعامه‌ یعنی‌ یك‌ شترمرغ‌ نر یا ماده‌؛
ظَلیم‌ یعنی‌ شترمرغ‌ نر). در مواردی‌ نظیر حِمار به‌ معنای‌ خر و حِماره‌ و اَتان‌ به‌ معنای‌ خر ماده‌، به‌ نظر می‌رسد كه‌ «حِماره‌» نامی‌ ثانوی‌ برای‌ خر ماده‌ باشد و اسم‌ مفرد برای‌ هر دو جنس‌ نیست‌ (قس‌ حَمور/ اَتون‌ در عبری‌).

د) در مورد برخی‌ گونه‌های‌ اهلی‌ كه‌ در تماس‌ نزدیك‌ با بدویان‌ زندگی‌ می‌كنند، چهار واژه‌ می‌توان‌ یافت‌: واژه‌ای‌ برای‌ گونه‌ جانور، واژه‌ای‌ برای‌ یك‌ جانورِ واحد صرف‌نظر از جنسِ آن‌، واژه‌ای‌ برای‌ جانور ماده‌، و واژه‌ای‌ برای‌ جانور نر (اِبِل‌ یعنی‌ شتران‌؛
بَعیر یعنی‌ یكی‌ از شتران‌ گله‌؛
ناقه‌ یعنی‌ شتر ماده‌؛
جَمَل‌ یعنی‌ شتر نر). در این‌ گروه‌ از جانوران‌، معمولاً نام‌ گونه‌ جانور شكل‌ مذكر دارد، اما به‌ لحاظ‌ دستوری‌ مؤنث‌ محسوب‌ می‌شود (مانند اِبِل‌، غَنَم‌ و غیره‌) كه‌ دلیل‌ آن‌ فزونی‌ تعداد جانور ماده‌ نسبت‌ به‌ جانور نر است‌.

بررسی‌ اسامی برخی‌ جانوران‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ نام‌ حیوان‌ ماده‌ متمایز از نام‌ حیوان‌ نر است‌ و ساخته‌ شدن‌ نام‌ حیوان‌ ماده‌ با افزودن‌ پسوند ــَ ه‌ < ــَ جنبه‌ ثانوی‌ دارد. این‌ پسوند ,, مشخص‌ كننده‌ ،، اساساً برای‌ ساختن‌ اسامی‌ مفرد، برای‌ هر دو جنس‌ به‌كار می‌رود (بَغله‌ به‌ معنای‌ قاطر نر و ماده‌ است‌)، اما چون‌ در حیواناتی‌ كه‌ به‌ صورت‌ گله‌ای‌ زندگی‌ می‌كنند، تعداد جانور ماده‌ همیشه‌ بیشتر از جانور نر است‌، اسم‌ مفردی‌ كه‌ به‌ جنس‌ فلان‌ جانور اطلاق‌ می‌شود، با نام‌ جانور ماده‌ خلط‌ می‌گردد (مثلاً دَجاجَه‌ یعنی‌ مرغی‌ از مرغان‌ خانگی‌ < مرغ‌). در این‌ مورد رجوع كنید به پلاّ ، 1960).

در میان‌ شمار عظیم‌ اسامی‌ جانورانی‌ كه‌ در فرهنگنامه‌ها یا آثار جانورشناسی‌ یافت‌ می‌شود، در كنار واژگان‌ اختصاصی‌ یا استعاری‌، نامهایی‌ كه‌ مانند كُنیه‌ ( رجوع كنید به كنیه‌ * ) یا مَعرِفه‌ ( رجوع كنید به ابن‌ * ) انسانها ساخته‌ می‌شوند، شایان‌ توجه‌اند: اُمّ حُبَین‌ (چلپاسه‌)، ابن‌آوی‌' (شغال‌) و غیره‌. این‌ اسامی كُنیه‌وار ــ كه‌ در طول‌ سده‌ها به‌ویژه‌ در گویشهای‌ عربی‌ به‌ وفور به‌ كار رفته‌ ( رجوع كنید بهدزی‌ ، ذیل‌ «ابن‌»، «ابو»، «اُم‌») ــ گاه‌ جانشین‌ واژه‌ خاص‌ متناظر شده‌اند، اما با این‌ نامها نمی‌توان‌ هویت‌ جانوران‌ مورد بحث‌ را تعیین‌ كرد زیرا تعدادی‌ از گیاهان‌ نیز نامهایی‌ مشابه‌ دارند، بلكه‌ باید اینگونه‌ نامها را حُسن‌ تعبیر یا نامی‌ خودمانی‌ بدانیم‌، به‌ خصوص‌ هنگامی‌ كه‌ از موجود جذابی‌ مانند گنجشك‌ با نامهای‌ ابومُحرِز ، ابومزاحم‌ و ابویعقوب‌ و غیره‌ نام‌ برده‌اند.

ه ) در میان‌ عرب‌ پیش‌ از اسلام‌. اعراب‌ بدوی‌ نیز، نظیر دیگر مردمان‌، خصلتها و عیوب‌ انسانی‌ را به‌ حیوانات‌ نسبت‌ می‌دادند. این‌ امر از مثلهایی‌ آشكار می‌شود كه‌ ( پیشینه‌ آنها ) بی‌تردید به‌ پیش‌ از اسلام‌ باز می‌گردد. تقریباً همه‌ این‌ مثلهای‌ عربی‌ در صفتی‌ تفضیلی‌ نمود یافته‌ كه‌ پس‌ از آن‌ نام‌ جانور ذكر شده‌ است‌؛
بدین‌ترتیب‌، بخشندگی‌ به‌ خروس‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (اَسخی‌' من‌ لافِظَه‌)، خیانت‌ به‌ سوسمار (اَخدَع‌ مِن‌ ضَبّ)، حماقت‌ به‌ هوبَرِه‌ (اَحْمَق‌ من‌ الحُباری‌')، بی‌باكی‌ به‌ شیر (أَجْرَأُ من‌ اللَیثْ) و غیره‌ ( رجوع كنید به جاحظ‌، فهرست‌ مثلها، ج‌ 7، ص‌518 ـ526).

علاوه‌ بر این‌، می‌دانیم‌ كه‌ تعدادی‌ از قبایل‌ باستانی‌ عربستان‌ نام‌ حیوان‌ بر خود دارند، از قبیلِ اسد (شیر)، قریش‌ (كوسه‌) و غیره‌، و گفته‌اند كه‌ این‌ اسامی‌ احتمالاً مفهومی‌ توتمی‌ دارند. اسمیت‌ (1903) در زمینه‌ بقایای‌ كیشهای‌ حیوان‌دوستی‌ و ممنوعیت‌ برخی‌ غذاها و غیره‌، شواهدی‌ مبتنی‌ بر واقعیت‌ گرد آورده‌ و از آنها نتیجه‌ گرفته‌ كه‌ یك‌ نظام‌ توتمی‌ در میان‌ عربهای‌ اولیه‌ وجود داشته‌ است‌. اما قوم‌شناسان‌ نظریه‌ او را در كل‌ نپذیرفته‌ و احتمال‌ داده‌اند اهمیتی‌ اعراب‌ بدوی‌ برای‌ انواع‌ جانوران‌ قائل‌ بودند، به‌ هیچ‌وجه‌ ناشی‌ از توتم‌پرستی‌ نبوده‌، بلكه‌ صرفاً شكلی‌ از حیوان‌گرایی‌ بوده‌ است‌ ( رجوع كنید بههنینگر ، ص‌ 85 ـ86 و ارجاعات‌ آن‌). گفتنی‌ است‌ كه‌ عرب‌ باستان‌ روح‌ درگذشتگان‌ خود را به‌ صورت‌ پرنده‌ای‌ (هامه‌)، كه‌ معمولاً نوعی‌ جغد بود، تصویر می‌كردند كه‌ مدتی‌ بر فراز گور متوفی‌ پرواز می‌كرد و گهگاه‌ فریاد انتقام‌ می‌كشید ( رجوع كنید بهگولدتسیهر ، ص‌ 3 به‌ بعد كه‌ بوسكه‌ ، ص‌257ـ260، آن‌را تجزیه‌ و تحلیل‌ كرده‌ است‌). گرچه‌ پیامبر اسلام‌ این‌ باور را نفی‌ كرد (« لا عَدْوی‌' ( ولاطِـیرَه ) ولاهامَه ولاصَفَرَ »)، اما این‌گونه‌ باورها پس‌ از اسلام‌ نیز به‌ اشكال‌ گوناگون‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ داد (نیز رجوع كنید بهتفأل‌ و تطیر * ).

در قرآن‌ (مائده‌: 102ـ103؛
انعام‌: 138ـ139 و آیه‌های‌ بعد) از رسوم‌ دوره‌ جاهلیت‌ به‌ سختی‌ انتقاد شده‌ است‌، رسومی‌ كه‌ طبق‌ آن‌ برخی‌ حیوانات‌ را با نسبت‌ دادن‌ به‌ برخی‌ خدایان‌ تقدیس‌ می‌كردند یا در مورد برخی‌ شترها، گوسفندها و دیگر حیواناتِ اهلی‌ تحریمهایی‌ قائل‌ می‌شدند. حیوان‌گرایی‌ دوران‌ باستان‌، علاوه‌ بر «بلیه‌» ( در باره‌ این‌ آیین‌ جاهلی‌ رجوع كنید به خلیل‌بن‌ احمد، ج‌ 8، ص‌ 339، ذل‌ «بلی‌» ) ، آیینهای‌ قربانی‌ كردن‌ را نیز در بر می‌گرفت‌ (اشاره‌ به‌ اثر جامع‌ شلهود ، 1955، در این‌ مورد كفایت‌ می‌كند). حیوانات‌ با افسونگری‌ خیرخواهانه‌ نظیر استمطار * (افسونگری‌ برای‌ طلب‌ باران‌) مرتبط‌ بوده‌اند، حتی جانورشناسان‌ معاصر شیوه‌ تفسیر مشاهده‌ حیوانات‌ را در خواب‌ ( رجوع كنید به خوابگزاری‌ * ) و نیز خواص‌ جادویی‌ اعضای‌ بدن‌ آنها را، كه‌ جادوگران‌ از آنها بهره‌ فراوان‌ می‌برند ( رجوع كنید بهد.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ r" ¤"Sih )، به‌ تفصیل‌ شرح‌ داده‌اند. حیوانات‌ افسانه‌ای‌ در بیابانها سكونت‌ داشتند ( رجوع كنید بهغول‌ * ) و جنّیان‌ غالباً به‌ شكل‌ حیوان‌ بر انسانها ظاهر می‌شدند. حیواناتی‌ از قبیل‌ شتر، اسب‌، گاو، گوسفند، سگ‌ تازی‌، گربه‌ و زنبور واجد بركت‌ اند، اما سگها، گربه‌ها و غیره‌ شور چشم‌ نیز هستند (در مورد این‌ موضوعات‌ رجوع كنید به وسترمارك‌ ، جاهای‌ متعدد).

ه ) در ادبیات‌ عرب‌. در اشعار عربی‌ پیش‌ از اسلام‌، چند حیوان‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارند، به‌ طوری‌ كه‌ در جلد اول‌ المجانی‌ الحدیثه‌ ، تألیف‌ بستانی‌ ــ كه‌ تحقیقی‌ موردی‌ از این‌ اشعار به‌ دست‌ داده‌ است‌ ــ حدود هشتاد حیوان‌ با اسامی‌ گوناگون‌ ذكر شده‌اند كه‌ در آن‌ میان‌ نام‌ شتر * ( اِبِل‌ ) ، اسب‌ * ( فرس‌ ) ، شترمرغ‌ * ( نَعام‌ ) و شیر * ( اسد ) بیش‌ از همه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد (م‌. نُوَیهی‌ این‌ موضوع‌ را در رساله‌ای‌ منتشر نشده‌ كه‌ در 1321 ش‌/ 1942 در لندن‌ ارائه‌ كرد، بررسی‌ كرده‌ است‌: > «حیوانات‌ در اشعار عربی‌ باستان‌ ( به‌ جز اسب‌ و شتر ) » < .

حیوانات‌ بیابان‌ در اشعار عربی‌ دوران‌ اسلامی‌، حتی‌ نزد شاعران‌ كلاسیك‌ و نوكلاسیك‌، به‌طور طبیعی‌ اهمیت‌ كمتری‌ دارند، هرچند این‌ شاعران‌ همچنان‌ به‌ توصیف‌ شتران‌ خود و لاف‌ زدن‌ در باره‌ سفرهای‌ خود به‌ ناكجاآبادها ادامه‌ می‌دهند. به‌رغم‌ وفور منابع‌ الهام‌بخش‌ جدید، نوگراها برای‌ نشان‌ دادن‌ دانش‌ زبان‌شناختی‌ خود در طَرَدیات‌ * ــ كه‌ در آن‌ واژگانی‌ فوق‌العاده‌ غنی‌ به‌طور مصنوعی‌ برساخته‌اند ــ تردیدی‌ به‌ خود راه‌ ندادند. برخی‌ از آنها اشعار زیبایی‌ در مورد حیوانات‌ دست‌آموز سرودند، به‌ ویژه‌ محمدبن‌ یسیر ( رجوع كنید به پلاّ ، 1955، ص‌ 289ـ 338) یا قاسم‌بن‌ یوسف‌بن‌ القاسم‌ ( رجوع كنید به سوردل‌ ، ص‌ 229، و فهرست‌) كه‌ مرثیه‌هایی‌ در باره‌ بزها، گربه‌ها و پرندگان‌ سرودند ( رجوع كنید به فارق‌، ص‌261ـ270). در سده‌های‌ بعد، باوجود ظهور گونه‌های‌ جدیدی‌ از جانوران‌ (مثل‌ فیل‌ و زرافه‌) در ادبیات‌، كلاغ‌ * (غراب‌) و شیر جایگاه‌ خود را در ادبیات‌ حفظ‌ كردند زیرا به‌ ترتیب‌ نمادِ غمِ جدایی‌ و قدرت‌ و بی‌باكی‌ هستند. توصیف‌ طبیعت‌ در بردارنده‌ مضامینی‌ تازه‌ و نمادهای‌ اصیل‌ است‌ و شعرا زشت‌ترین‌ و زیباترین‌ حیوانات‌ را وصف‌ می‌كنند. كبوتر (حَمام‌)، بلبل‌، و طاووس‌ نه‌ تنها در زبان‌ عربی‌، بلكه‌ در ادبیات‌ فارسی‌ و تركی‌ نیز همچون‌ نماد به‌كار می‌روند. شعرای‌ سرزمینهای‌ غربی‌ اسلامی‌ بسیار به‌ حیوانات‌ دست‌آموز می‌پرداختند و به‌ شتر، كه‌ به‌ندرت‌ او را می‌شناختند، توجهی‌ نداشتند ( رجوع كنید بهپرس‌ ، ص‌ 235ـ247).

در حوزه‌ نثر، وضع‌ كاملاً متفاوت‌ است‌. هیچ‌ داستانی‌ در باره‌ جانوران‌ از عربستان‌ پیش‌ از اسلام‌ ــ كه‌ در مجموع‌، فاقد یك‌ فرهنگ‌ عامیانه‌ مترقی‌ بودند ( رجوع كنید به حكایت‌ * ) ــ به‌ دست‌ نیامده‌ است‌ و حكایتهای‌ منسوب‌ به‌ لقمان‌ * ، عمدتاً به‌ دوران‌ پس‌ از اسلام‌ تعلق‌ دارند. ترجمه‌ كلیله‌ و دمنه‌ * كه‌ همواره‌ شاهكار باقی‌مانده‌ و گاه‌ از آن‌ تقلید شده‌ اما هرگز برتری‌ خود را از دست‌ نداده‌ است‌. از میان‌ این‌ آثار، نخست‌ باید از اثر اَبانِبن‌ عبدالحمید لاحقی‌ * كه‌ حكایات‌ كلیله‌ و دمنه‌ را به‌ نظم‌ در آورده‌ و سپس‌ از اثر ابن‌هَبّاریه‌ * با عنوان‌ نَتائج‌ الفِطنه‌ فی‌ نَظم‌ كلیله‌ و دمنه‌ نام‌ برد و پس‌ از آن‌ به‌ترتیب‌ این‌ آثار را می‌توان‌ برشمرد: تقلیدهای‌ سهل‌بن‌ هارون‌ * در كتاب‌ ثَعْلا و عَفْرا و كتاب‌ النَمر و الثَعْلَب‌ (نسخه‌ای‌ خطی‌ از آن‌ در تونس‌ موجود است‌؛
رجوع كنید بهمهیری‌، ص‌ 19ـ40)، تقلیدهای‌ ابن‌ظفر * در كتاب‌ سُلوان‌ المُطاع‌ فی‌ عُدوان‌ الاَتْباع‌ ، و نیز كتاب‌ الصادِح‌ و الباغِم‌ نوشته‌ ابن‌الهَبّاریه‌، و فاكِهَه الخُلفاء نوشته‌ ابن‌عربشاه‌ * . ظاهراً هیچ‌یك‌ از این‌ آثار به‌ موفقیت‌ كلیله‌ودمنه‌ دست‌ نیافتند.

همچنین‌ در هزارویك‌ شب‌ نام‌ تعدادی‌ از حیوانات‌ آمده‌ و موضوع‌ مسخ‌ و استحاله‌ حیوانات‌ نیز در این‌ اثر به‌ طور گسترده‌ مطرح‌ شده‌ است‌ ( رجوع كنید به الیسیف‌ ، ص‌ 93، 142ـ144، 193 و جاهای‌ دیگر؛
گرهارت‌ ، ص‌ 305 به‌ بعد).

غیر از جنّیان‌ و غولها ، نام‌ تعدادی‌ حیوان‌ افسانه‌ای‌، عمدتاً پرندگان‌، نیز در این‌ آثار وجود دارد ( رجوع كنید بهد. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ murgh" ¦kh", "S -Rukh Al ", " ف ¦a ¤Ank ـ " ).

در ادبیات‌ عامیانه‌ برخی‌ مناطق‌ جهان‌ اسلام‌، تعداد داستانهای‌ حیوانات‌ بیش‌ از دیگر داستانهاست‌. این‌ داستانها به‌ ویژه‌ در شمال‌ افریقا بخش‌ مهمی‌ از ادبیات‌ بومی‌ بربرها را تشكیل‌ می‌دهد و شباهتهای‌ بسیاری‌ میان‌ آنها و داستانهای‌ مشابه‌ غربی‌ وجود دارد. در اینجا شغال‌ ( رجوع كنید به همان‌، ذیل‌

" ¦wa ¦"Ibn A ) جانوری‌ نیمه‌ گرگ‌ و نیمه‌روباه‌ است‌ كه‌ شخصیت‌ اصلی‌ است‌ ( رجوع كنید به باسه‌ ، ص‌240 به‌ بعد). در گویش‌ عربی‌ شمال‌ افریقا، ادبیات‌ بربر بر عناصر شرقی‌، كه‌ اساساً از كلیله‌ و دمنه‌ گرفته‌ شده‌، تأثیر محسوسی‌ می‌گذارد. غیر از شغال‌، معمول‌ترین‌ شخصیتها حیوانات‌ معروف‌اند: خر، گاو، قوچ‌، بز نر، مرغ‌، سگ‌، گربه‌ و نیز روباه‌، آهو، كفتار و شیر. در اغلب‌ كتابهای‌ راهنما و مجموعه‌هایی‌ كه‌ به‌ عربی گویشی‌ نوشته‌ شده‌، برخی‌ از این‌ داستانها بازآفرینی‌ گردیده‌ است‌.


منابع‌:
(51) علاوه‌ بر قرآن‌؛
(52) ( ابن‌سیده‌، المُخصَّص‌ ، بیروت‌ 1417/1996 ) ؛


(53) فؤاد افرام‌ بستانی‌، المجانی‌الحدیثه‌ ، ج‌ 1، بیروت‌ 1945؛
(54) شارل‌ پلاّ ، «محمدبن‌ یسیرالریاشی‌ و اشعاره‌»، المشرق‌ ، سال‌ 49 (1955)؛
(55) عمروبن‌ بحر جاحظ‌، كتاب‌الحیوان‌ ، چاپ‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، مصر ?( 1385ـ1389/ 1965ـ1969 ) ، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ 1388/1969؛
(56) ( خلیل‌بن‌ احمد، كتاب‌ العین‌ ، چاپ‌ مهدی‌ مخزومی‌ و ابراهیم‌ سامرائی‌، قم‌ 1405 ) ؛
(57) عبدالقادر مهیری‌، «كتاب‌ النمر و الثعلب‌ لسهل‌بن‌ هارون‌»، حولیات‌ الجامعه‌ التونسیه‌ ، ش‌ 1 (1964)؛


(58) H. Basset, Essai sur la littإrature des Berbهres , Algiers 1920;
(59) G. H. Bousquet, "ـtudes islamologiques d , Ignaz Goldziher : traduction analytique (III)", Arabica , VII (1960);
(60) J. Chelhod, Le sacrifice chez les Arabes , Paris 1955;
(61) Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplإment aux dictionnaires arabes , Leiden 1881, repr. Beirut 1981;
(62) N. Elissإeff, Thهmes et motifs des Mille et une nuits , Beirut 1949;
(63) EI 2 , s.v v. " ـ Ank ¤a ¦ " (by Ch. Pellat), "Fanak", "Ibn A ¦wa ¦" (by F. Virإ), " Al -Rukh kh" (by U. Marzolph), "Sih ¤r" (by T. Fahd), "S ¦murgh" (by F. C. de Blois);
(64) K. A. Fariq, " An ـ Abba ¦sid secretary-poet who was interested in animals", IC , XXIV (1950);
(65) M. I. Gerhardt, The art of story-telling , Leiden 1963;
(66) I. Goldziher, "L , oiseau reprإsentant l , a me dans les croyances populaires des musulmans", Globus , lxxx (1903);
(67) J. Henninger, in L , antica societب beduina , ed. F. Gabrieli, Rome 1959;
(68) Fr. Hommel, Die Namen der Saدgethiere bei den sدdsemitischen Vخlkern , Leipzig 1879;
(69) V. Monteil, Faune du Sahara occidental , Paris 1951;
(70) Ch. Pellat, "Sur quelques noms d , animaux en arabe classique", in Bulletin du groupe linguistique d , إtudes chamito-sإmitiques , 25 May 1960;
(71) H. Pإrهs, Poإsie andalouse;
(72) W. R. Smith, Kinship and marriage in early Arabia , London 1903;
(73) D. Sourdel, Le vizirat abbasside ;
(74) E. Westermarck, Pagan survivals in Mohammedan civilization , London 1933.

/ ش‌. پلاّ ( د. اسلام‌ )/



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5976
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست