اسم الکتاب : تحليلى بر دعاهاى انبيا در قرآن المؤلف : خزائلی، محمدعلی الجزء : 1 صفحة : 130
زندان نجات داد و شما را از كنعان به اينجا (مصر)
آورد. حضرت بعد از اينكه در مقام شكرگزارى، نعمتها و احسانهاى خداوند را نسبت به
خود برمىشمارد، طبق آيۀ صد دست به دعا بر مىدارد و به يكى از آداب قبل از
دعا كه ستايش پروردگار است مىپردازد و عرض مىكند اى خدائى كه شكافندۀ
(آفريدگار) آسمانها و زمينى من از خود اختيارى ندارم و تو صاحب اختيار و سرپرست و
ناصر و معين من در دنيا و آخرت هستى (أَنْتَ وَلِيِّي فِي اَلدُّنْيا وَ اَلْآخِرَةِ؛
تو سرپرست من در دنيا و آخرتى) و دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى مادّى خود را از تو
تقاضا نمىكنم كه اينها همه ناپايدارند هرچند جلوۀ دل انگيز دارند، بلكه از
تو درخواست مىكنم عاقبت و پايان كارم به خير و صلاح و عافيت باشد و با ايمان و
تسليم در راه خود جانم را بگير و در صفِّ صالحان و شايستگان و دوستان با اخلاصت
قرارم ده.
چه خوب است طريقۀ دعا را از يوسف عليه السلام
بياموزيم و به جاى درخواست نعمتهاى زوال پذير دنيا از خداوند سلامت دين و عاقبت
خير و قرار گرفتن در زمرۀ صالحان را تقاضا كنيم و دعاى يوسف عليه السلام را
در قنوت و در مواقع دعا بخوانيم.
راوى مىگويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم مىفرمود:
زمانى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود يوسف عليه السلام دوست داشت
براى خودش از جهت مغرور نشدن به سلطنت.
اطمينان حاصل كند لذا وقتى عزيز مصر پادشاهى مصر را
به او داد دو قطعه لباس تميز پوشيد و به بيابان رفت و چند ركعت نماز خواند و دست
به آسمان بلند كرد و اين دعا را خواند: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي...»[1] پس جبرئيل به
زمين آمد و گفت حاجت تو چيست؟ پس عرض كرد: «رَبِّ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ
أَلْحِقْنِي بِالصّالِحِينَ» امام صادق عليه السلام فرمود حضرت يوسف عليه السلام از
فتنهها و غرور سلطنت مىترسيد. لذا براى اطمينان خود چنين گفت.[2]