شد.

انوش گفت: به خدا سوگند، ای سرورم! آنچه فرمودید: حقّ است. چون خبر دادید كه يكی از فرزندانم زنده می‌ماند، از مرگ ديگری واهمه‌ای ندارم و خوشحالم از اين كه پسرم اسلام می‌آورد و از علاقه‌مندان شما اهل بيت رسالت خواهد شد. يكی از روحانيّون مسيحی به انوش گفت: تو چرا مسلمان نمی‌شوی؟ پاسخ داد: من اسلام را از قبل پذيرفته‌ام و مولايم نسبت به اسلام من آگاهی كامل دارد.

در اين موقع، امام فرمود: چنانچه مردم برداشت‌های غلط نمی‌كردند، كاری می‌كردم كه فرزند دیگرت نيز سالم و زنده بماند. انوش گفت: ای مولا و سرورم! آنچه را كه صلاح می‌دانيد، من نيز نسبت به آن راضی هستم. يكی از پسران أنوش همان‌طور‌كه امام پیشبینی كرده بود، بعد از سه روز از دنيا رفت و ديگری پس از بهبودی مسلمان شد و يكی از خادمين آن حضرت گردید.[1]

40. فرق بین اسلام و مسیحیت!

دو جوانان مسیحی بعد از پذیرش اسلام برای تحصیلات دینی به مراکش رفتند، آن دو نفر طریقه اسلام آوردن خود را چنین تعریف ‌کردند که چند سال قبل، در اسپانیا زندانی شده بودیم در زندان با یک جوان مسلمان عراقی آشنا شدیم او روزها به هنگام بیکاری در گوشه‌ای می‌نشست و با صوتی خوش، قرآن می‌خواند. ما که مسیحی بودیم و زبان عربی نمی‌دانستیم از حرف‌های او چیزی نمی‌فهمیدیم، اما از قرآن خواندنش لذت معنوی می‌بردیم.

به همین خاطر تصمیم گرفتیم از اوقات فراغت خود استفاده کرده و عربی را بیاموزیم. لذا نزد همان جوان مسلمان، کم کم عربی را یاد گرفتیم، به طوری که هر گاه

[1].[640] حلیة الأبرار، ج 5، ص 111.