يكی از مامورين خليفه به امام حسن عسكری7عرض کرد: خليفه
پيام داده كه أنوش نصرانی يكی از بزرگان نصاری در شهر سامراء
است و تقاضا كرده
شما برای سلامتی دو فرزند مريضش که در حال مرگ هستند، دعا كنيد. اكنون
اگر مايل باشيد به عیادت فرزندان او برويم تا به اسلام و خاندان نبوّت،
خوشبين گردد. امام فرمود: شكر و سپاس خداوند متعال را كه يهود و نصاری نسبت
به مقام و جایگاه ما اهل بيتb در نزد خداوند از ديگر مسلمانان
عارفترند، سپس آن حضرت با همراهان رهسپار منزل أنوش شدند.
همين كه نزديك منزل أنوش نصرانی رسيدند، أنوش با
پای برهنه به سوی امام آمد در حالی که كتاب انجيل را بر سينه
چسبانده بود و ديگر روحانيّون نصاری و راهبانان نیز اطراف او را گرفته
بودند. چون جلوی منزل به يكديگر رسيدند، أنوش عرض کرد: ای سرورم! تو
را به حقّ اين كتاب كه تو از ما نسبت به آن آگاهتری
آنچه را كه خليفه پيشنهاد داده، انجام دهید همانا شما در نزد خداوند، همچون
حضرت مسيح7 مقام والایی دارید.
امام 7با شنيدن
اين سخن، حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و وارد منزل نصرانی
شد و در گوشهای از اتاق نشست و جمعيّت همگی سر پا ايستاده و محو تماشای
جلال و عظمت فرزند رسول خدا شدند، بعد از لحظاتی حضرت لب به سخن گشود و
اشاره به يكی از دو فرزند مريض انوش نمود و فرمود: اين فرزندت باقی
میماند و ترسی بر آن نداشته باش و امّا ديگری تا سه روز ديگر
میميرد. اما آن فرزندی كه زنده میماند، مسلمان شده و از
مؤمنين و دوستداران ما اهل بيت خواهد