اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 35
است که در حال
گریه و ناراحتی توانست بخندد. علت را از فاطمه
پرسیدم ولی چیزی نگفت و فرمود: در این صورت اسرار
پدر را فاش ساختهام. پس
از رحلت پیامبر به فاطمه گفتم: علت گریه و سبب خنده شما در آن روز چه
بود؟ در پاسخ فرمود: آن روز پیامبر نخست به من خبر
داد که از دنیا میرود از این جهت گریه کردم! سپس به من
فرمود: تو اوّلین کس از اهلبیتم هستی که به من میپیوندی،
لذا شاد شده و خندیدم.[1]
7. احترام به دیگران در گفتار
يكى از ياران
پيامبر اکرمﷺ بنام ثابت بن
قيس، هر گاه وارد مسجد میشد، مردم او را «به جهت کهولت سن» احترام كرده و راه باز میكردند تا كنار
پيامبر بنشيند و گفتار پيامبر را بشنود.
روزى وارد مسجد
شد در حالی که مسجد پر از جمعيت بود، او جمعيت را شكافت و میگفت: جا بدهيد تا
نزد پيامبر بروم. نزد يكى از مسلمانان رسيد، او به ثابت گفت: همينجا بنشين. ثابت
ناگزير همانجا پشت سر او نشست اما خشمگين بود كه چرا آن مرد به او راه نداده تا
نزد پيامبر برود هنگامی كه هوا روشن شد، ثابت از او پرسيد تو كيستى؟ او در
جواب گفت: فلانی هستم.
ثابت گفت: فرزند
فلان زن «او را به زشتی نام برد و مادرش را با لقب زشتى كه در جاهليت
میبردند،
نام برد» آن مرد شرمگين شد و سر خود را به زير انداخت. در اين هنگام آيه 11سوره
حجرات نازل شد و مسلمانان را از اين که همديگر را با نام زشت ياد كنند، نهى نمود: