اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 255
گفت: ای زهیر! امام حسین تو را
میخواند همگی از این پیشامد مبهوت ماندیم،
زهیر اندکی فکر کرد، همسرش به زهیر گفت: سبحان الله! در مقابل
دعوت فرزند پیغمبر درنگ میکنی؟ چه اشکالی دارد که نزد او
بروی و سخنانش را بشنوی و برگردی؟
زهیر پس از سخن شجاعانه همسرش تکانی خورد و
برخاست و خدمت امام حسین رسید، چیزی نگذشت که شاد و خندان
و با صورتی برافروخته برگشت، دستور داد خیمه او را برچینند و
اسباب و وسایل او را به سوی کاروان امام حسین ببرند.
سپس به همسرش گفت: تو را طلاق دادم میتوانی
نزد خویشان خود بروی، دوست ندارم به خاطر من صدمه ببینی
من تصمیم دارم جانم را فدای امام حسین کنم. همسر زهیر،
اشک ریزان با زهیر وداع کرد و گفت: خداوند به تو جزای خیر
عنایت کند. تمنا دارم من را هم در روز قیامت نزد امام حسین
یاد کنی. [1]
4. اصحاب امام حسین نمونهای
از عزم راسخ
در شب عاشورا اصحاب باوفای امام حسین7 هر کدام با زبانی، وفاداری خود را اعلام کردند. محمّد
بن بشر خضرمی یکی از یاران آن حضرت مطلع شد که پسرش در
مرز ری به دست کافران اسیر شده است، محمّد گفت: اجر و پاداش خود و
پسرم را از خداوند میخواهم با این که دوست ندارم پسرم گرفتار باشد و
من بعد از او زنده بمانم!
امام حسین که سخن او را شنید، فرمود:
بیعت خود را از تو برداشتم، برو برای آزادی پسرت تلاش کن! محمّد
گفت: درندگان من را بدرند و زنده زنده بخورند، اگر