ابوجهل كه از دشمنان سرسخت
پيامبرﷺ بود، مکرّر به رسول الله بیاحترامی
میکرد.
گاهی روی سر مبارک آن حضرت ضایعات بدن گوسفند را میریخت.
گاهی سنگ به پیشانی آن حضرت میزد...
روزی به شدّت آن حضرت را آزار داد، حمزه سید الشهداء كه تا آن روز
اسلام را نپذيرفته بود و همچنان درباره آيين برادر زاده خود انديشه میكرد،
چون از جريان آزار ابوجهل نسبت به برادر زادهاش مطلع
شد، سخت بر آشفت و يكسره به سراغ ابوجهل رفت و چنان بر سر او كوفت كه خون از سرش
جاری شد.
ابوجهل با وجود تمام نفوذی كه در ميان قوم خود و
حتی در ميان مردم مكه داشت، به ملاحظه شجاعت فوق العاده حمزه، از عكسالعمل و
تلافی با او خودداری كرد. سپس حمزه به سراغ پيامبر آمد و بعد از صحبتهایی
که بینشان رد و بدل شد، اسلام را پذيرفت و از آن روز رسماً به عنوان يك افسر
رشيد اسلام، تا واپسين لحظات عمر، از اين آيين آسمانی دفاع كرد. [2]
4.
آزار علی7 به منزله آزار پیامبرﷺ
در کتاب مستدرک صحیحین از کتب معتبر اهلسنت و
نیز در کتب شیعه نقل شده که عمرو بن شاس اسلمی همراه
علی7 به سوی یمن میرفت و از
جهتی از آن حضرت دلگیر شد. او خود نقل میکند:
همین که از سفر آمدیم، در مسجد رفتم و نزد مردم از برخورد علی7 شکایت کردم. سخنانم دهن به دهن به گوش رسول