اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 107
عبدالله كه ناظر این
جريان بود، از غلام پرسيد: سهمیه غذايى تو در روز چقدر است؟ او در جواب گفت:
همين سه تکه نان كه ديدى. عبدالله گفت: چرا تمام غذاى شبانه روزت را به او دادى؟ غلام
در پاسخ گفت: آبادى ما سگ ندارد، میدانستم اين حيوان از راه دور به اين جا
آمده و سخت گرسنه است و براى من محروم کردن چنين حيوانى سخت و سنگين بود.
عبدالله از اين
عمل بسيار تعجّب كرد و گفت: پس خودت چه خواهى كرد؟ جواب داد: امروز را به گرسنگى
میگذرانم
تا فردا که سه قرص نان برايم بیاورند. بزرگوارى آن غلام سياه مايه تعجب
عبدالله جعفر شد و سخت تحت تأثير بزرگوارى غلام سياه قرار گرفت و با خود گفت: مردم من را
ملامت مىكنند كه
در احسان به ديگران تند روى مىكنم، در حالی كه اين غلام از من به مراتب در
احسان و بزرگوارى پیشی گرفته است. عبدالله از غلام پرسيد: صاحب باغ
كيست؟ او پاسخ داد: فلانى كه در روستا منزل دارد.
گفت: تو مملوكى
يا آزادى؟ گفت: مملوكم. عبدالله او را فرستاد كه صاحب باغ را بياورد. وقتى صاحب
باغ آمد، عبدالله از او درخواست نمود كه باغ را با لوازم آن و غلام سياه را به او
بفروشد. عبدالله بعد از خرید آنها، غلام را در راه خدا آزاد كرد و باغ را هم
به او بخشيد.
جالب آن كه وقتى
باغ را به غلام بخشيد، غلامِ بلند همّت گفت: (ان كان هذا لى فهو فى سبيل الله) اگر اين
باغ متعلق به من است، همه را در راه خدا به عنوان صدقه جاریه براى رفاه و
استفاده عموم مردم انفاق کردم. [1]
نکته:
این درجه از احسان به برکت تعالیم اسلام و رسول اللهﷺ است که آنان را با صفات
انسانى تربيت نموده است و بر اثر آن عدّه زيادى از مسلمانان، مدارج تعالى و تكامل را
پيموده و به فضايل انسانى نايل آمدهاند.
بعضى از آنان مانند عبدالله بن جعفر در تاريخ اسلام شناخته