باشند اگر افراد آن
حقيقت در فضيلت و نقص، قوّت و ضعف متفاوت باشند در اين صورت لفظ كامل براى ناقص به
صورت استعاره به كار مىرود. مانند استعاره آوردن پرواز براى حركت سريع كه به حركت
سريع پرواز اطلاق مىشود زيرا پرواز و حركت در يك حقيقت كه حركت مكانى است مشتركند
ولى در قوّت و ضعف اختلاف دارند.
ولى زمانى كه
اشتراك در صفت باشد، مانند اين كه بگوييد خورشيد را ديدم و منظور انسانى باشد كه
چهره درخشانى دارد، اشتراك در صفت تحقق مىپذيرد. زيرا انسان با خورشيد در حقيقت
ذات مشترك نيست و در صفت درخشيدن مشترك است مانند فرمايش على (ع) در توصيف پيامبر
(ص) كه فرموده:
«خداوند
پيامبر را از شجره انبيا برگزيد» درخت، با نبوت در حقيقت ذات مختلف است ولى در صفت
انشعاب و ثمره دهى مشتركند.
قسم دوم-
مستعار و مستعار له هر دو معقول باشند
در اين قسم
نيز مانند قسم اول ممكن است مستعار و مستعار له در صفتى مشترك بوده يكى از ديگرى
اولى و كاملتر باشد در اين صورت ناقص را كامل فرض كرده و كامل را براى فرد ناقص
استعاره مىآورند.
مستعار له و
مستعارى كه در صفتى مشتركند گاهى ذاتا متناقضند مانند استعاره آوردن معدوم براى
موجود هنگامى كه موجود داراى فايدهاى نباشد در اين صورت موجود و معدوم در فايده
نداشتن مشتركند بنا بر اين لفظ معدوم را براى موجود استعاره مىآورند. همچنين است
استعاره آوردن لفظ موجود براى معدوم به هنگامى كه معدوم داراى آثار جاويدانى باشد
كه با موجود در بقاى اثر مشترك باشد.
گاهى مستعار
و مستعار له ظاهرا يا ذاتا متضادند مانند تشبيه كردن جاهل به مرده، زيرا مرگ و
زندگى جاهل در نداشتن فايده مشتركند همچنان كه مرده حيات ندارد نادان ادراك و عقل
ندارد و به لحاظ اين كه بر وجود مرده هيچ