لطف سروده شاعر در
اين است كه سكنات (حالتهاى ثابت) بدن به دار آويخته را به تفصيل در اين دو بيت
آورده است.
اگر شاعر به
دار آويخته را فقط تشبيه مىكرد به كسى كه از خواب برخاسته است براى شنونده آسانتر
درك مىشد، زيرا اين مقدار از تشبيه را خود بيننده بدون توضيح مىفهمد ولى تفصيل
تشبيه در باره هر يك از اجزاى شخص به دار آويخته جز به تأمل حاصل نمىشود، تفصيل
تشبيه نياز داشت به اين كه شاعر به هر يك از جزئيّات كار شخص از خواب برخاسته توجه
كند مانند دقّت در كشش دستها و برخاستن از خواب بدون خواب كامل و كسالت به دليل
خوابى كه بروى عارض شده است و نظير اينها.
در تشبيهى كه
رعايت تفصيل مىشود اصل اين است كه بر امورى كه در عرف براى بينندگان روشن است
اوصاف ديگرى نيز كه نياز به دقّت دارد اضافه و علت بيان شود.
بحث چهارم-
در مراتب تشبيه از جهت خفا و ظهور مىباشد
گاهى مبناى
تشبيه تخيّل است و مشبّه وجود خارجى ندارد مانند تشبيه كردن شقايق به پرچمهاى
ياقوتى كه بر بالاى نيزههاى زمرّدين افراشته شده باشند (پرچم ياقوتى و نيزه زمردى
وجود خارجى ندارد).
گاهى تشبيه
به امرى مىشود كه وجود خارجى دارد در اين صورت هيأت تركيبى تشبيه كم و بيش در
خارج وجود دارد چنان كه در مقايسه ميان سروده زير:
[1]
شخص به دار آويخته به عاشقى مىماند كه روز خدا حافظى با معشوقش، آغوش مىگشايد يا
مانند شخصى مىماند كه هنوز خوابش كامل نشده از خواب بلند مىشود و همراه خميازه
دستهاى خود را باز مىكند.