«رزم رستم با سعد وقاص و كشته شدن رستم»
بفرمود تا بر كشيدند ناى* * * سپه اندر آمد زهر سو بحاى
بر آمد يكي كرد و مرشد خروش* * * همى كر شدى مردم تيز هوش
سانهاى الماس در تيره كرد* * * ستاره است كفتى شب لاجورد
همى نيزه بر مغفر آبدار* * * نيامد بزخم اندران پايدار
سه روز اندران جايكه بود جنك* * * بر ايرانيان بر نبود آب تنك
شد از تشنكي دست كردن ز كار* * * هم اسپ كرنمايه از كار زار
لب رستم از تشنكى شد جو حاك* * * زبان كشته اندر دهن چاك چاك
جنان تنك شد روز كار نبرد* * * كل تر محوردن كرفت اسب و مرد
خروش برامد بكردار رعد* * * از نيروى رستم و زآئر روى سعد
برفتند هر دو ز قلب سپاه* * * بيك سو كشيدند ز اوردكاه
چو از لشكران هر دو تنها شدند* * * بزيريكى تند و بالا شدند
هميتا ختند اندران زرمكاه* * * دو سالار بر يكدكر كينه خواه
خروشى بر آمد ز رستم جو رعد* * * يكى تيغ زد بر سر اسب سعد
تكا ورزد و اندر آمد سر* * * جدا كشت از و سعد پر حاشخر
براميخت رستم يكى تيغ تيز* * * بدان تا نمايد بدو رستخيز
همى خواست از تن سرش را بريد* * * ز كرد سپاه اين مر ابرا بديد
فرود آمد از اسب و زين پلنك* * * نزد بر كمر بر سر پا لهنك
بپوشيد ديدار رستم ز كرد* * * بشد سعد پويان بجاى نبرد
يكى تيغ زد بر سر و ترك وي* * * كه خون اندر امد ز تركش بردى
چو ديدار رستم ز خون تيره كشت* * * جهان جوى تازي برو چيره كشت
ديكر تيغ زد بر سر و كردنش* * * بخاك اندر افكند حنكى؟؟؟
سپاه از دور و يه كس آكاه به* * * كسى را سوى پهلوان راه به
همى جست مر پهلوانرا سپاه* * * برفشذ تا پيش آورد كاه
بديدندش از دور پر كرد و خاك* * * سراپاى كشته شمشير خاك
هزيمت كرفتذ ايرانيان* * * بسى نامه ور كشته شد در ميان
بسى تشنه بر زين؟؟؟* * * ز شاهان جهانرا بر آمد فقير