اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 316
يك چيزي در باطن درست ميكند، و يا يك آدمي را فرض ميكنيد با سرهاي
متعدد، و اين سرها را به يك بدن ميچسبانيد. پس قوه اي در انسان هست كه
صورتها را به صورتها يا به معاني و يا معاني را به معاني ضميمه ميكند و همين
مقدمه ميشود براي اين كه تصديق در كار بيايد، و به اين قوه اصطلاحا قوه متصرفه
يا قوه مفكره ميگويند.
حال يك نحو فرق هم دارد، ميگويند: اگر كليات را به هم ضميمه كند قوه را
مفكره مينامند، و اگر جزئيات را به هم ضميمه كند آن را متصرفه مينامند. پس ما
علاوه بر پنج حس ظاهر پنج حس باطن داريم : خيال، حس مشترك، حافظه، واهمه
و متصرفه .
در اينجا عبارتي كه ميفرمايد: "ذا اذهان يجيلها" شايد اشاره به اين مراحلي
است كه انسان دارد. انسان داراي ذهنهايي است كه اينها را به حركت درمي آورد،
و مراد از ذهنها يعني قواي مدركه باطني كه داريم، بعضي از آنها ادراك كننده و
بعضي عمل كننده است . پس انسان داراي ذهنهايي است كه آنها را به جولان
مياندازد. و صورتها را به صورتها يا معاني را به معاني و يا معاني را به صورتها
ضميمه ميكند، پس عبارت "فكر يتصرف بها" شايد اشاره به قوه متصرفه است،
و علت اين كه "فكر" به صورت جمع آورده شده است اين است كه قوه متصرفه
كارهاي مختلفي انجام ميدهد.
در نتيجه حواس ظاهري و باطني انسان با خارج از بدن خود ارتباط دارد، قوه
باصره وسيله اش چشم است و عصبي كه از چشم ها شروع و به مغز منتهي ميشود،
يا قوه سامعه وسيله اش گوش است و عصبي كه از آن به مغز منتقل ميشود; بنابراين
هر يك از قوا يك مظهر جسمي دارد هرچند اين قوا قواي روح انسان ميباشند،
و اگر روح از بدن جدا شود ديگر اين قوا در اين بدن نيستند، ولي تا جايي كه روح
در بدن وجود دارد اين قوا با بدن ارتباط دارند.
اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 316