اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 169
به نحو ضرورت است و به اصطلاح ثبوت هر چيز براي خودش ضروري است،
پس هستي يك امري است خارجي و واقعيت دار كه اگر فقط هستي باشد
غيرمتناهي است و آن عبارت است از ذات باري تعالي و او واجب الوجود است .
ذات باري تعالي يعني هستي و واقعيتي كه هيچ نيستي در ذاتش راه
نداشته باشد. و اگر هستي، هستي محدودي باشد و با ضد خودش تركيب
شده باشد و به اصطلاح متناهي باشد، اين هستي وابسته به هستي غيرمتناهي
است و اين حد پيدا كردن در اثر وابستگي است، مثل نور، اگر ما يك نور غيرمتناهي
داشته باشيم، آن فقط نور است ولي اين نور غيرمتناهي سايه دارد، جلوه دارد،
عكس دارد، پرتو دارد و آن پرتو چون پرتو آن نور غيرمتناهي است ناقص تر از نور
ميشود و سپس در اثر ناقص تر شدن حد پيدا ميكند و ماهيت از آن انتزاع ميشود.
و لذا گفتيم ذات باري تعالي هستي بدون ماهيت است ; براي اين كه ماهيت از حد
وجود و از محدود بودن وجود انتزاع ميشود.
پس وجودي كه فقط هستي است غيرمتناهي است، و اين عبارت است از ذات
باري تعالي . و اين "هستي غيرمتناهي" جلوه هايي دارد كه اين جلوه ها از سنخ
خودش ميباشند; مثلا عكسهايي كه از شما در تلويزيون نشان داده ميشود
جلوه هاي وجود شماست . اين نوري كه در اطاق است جلوه نور بيرون است .
آن وقت چون اين جلوه آن است، در اثر جلوه بودن ناقص تر ميشود و از ناقص تر
شدنش حد انتزاع ميشود. در اينجا شعري از حاجي سبزواري (ره) را به ياد ميآوريم
كه ميگويد:
"اذا الوجود كان واجبا فهو ____ و مع الامكان قد استلزمه"[1]
يعني حقيقت هستي اگر فقط حقيقت هستي باشد، پس خودش واجب است،