اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 147
وجود ديگر در حد خاص ديگر اسمش انسان يا درخت است . بنابراين آنچه اصالت
دارد و منشاء اثر است و عينيت و خارجيت دارد وجود است نه ماهيت ; مثلا قند
يك مفهومي است كه انتزاع ميكنيم از يك وجود در يك حد خاصي، اما آنچه
خارجيت دارد مفهوم و ماهيت قند نيست بلكه وجود قند است و اگر اين وجود و
هستي را از قند بگيريم ديگر چيزي باقي نمي ماند. حاجي سبزواري (ره) ميگويد:
"ان الوجود عندنا اصيل ____ دليل من خالفنا عليل"
وجود نزد ما اصيل است، دليل كسي كه مخالف ما ميباشد باطل است، عليل و
غلط است . "لانه منبع كل شرف"[1] براي اين كه وجود و هستي منبع هر شرافتي
است . و اين اولين دليل است كه ما هر اثري و هر خاصيتي ميبينيم به واسطه
"وجود" است .
اين مسأله بديهي است كه ما هرچه بگوييم : شيريني، شيريني، شيريني ... كودك
آرام نمي شود، لكن وجود شيريني همان طور كه گفتيم كودك را قانع ميكند.
پس معلوم ميشود آنچه عينيت دارد و منشاء اثر است همان وجود و هستي شئ
است .
2- و همان طور كه مفهوم هستي يك مفهوم است، واقعيت هستي هم يك
واقعيت بيشتر نيست، يعني مفهوم واحد حكايت از حقيقت واحد ميكند. وقتي كه
مفهوم وجود يك مفهوم بيشتر نيست، اين مفهوم حكايت ميكند از يك خارجيت،
يك واقعيتي كه هستي باشد.
3- واقعيت هستي اگر فقط واقعيت هستي باشد بدين معني كه نيستي در آن راه
نداشته باشد، ميشود هستي غيرمتناهي . به عبارت ديگر هر چيزي كه بسيط باشد
و خود آن چيز باشد و با غير خودش مخلوط نباشد غيرمتناهي است . مثلا اگر