اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى الجزء : 1 صفحة : 224
آن زمان پول زيادى بود به من برگرداندند،
گفتم آقا اين پول زياد است خواستم به آقا برگردانم. آقا فرمودند: نه باشد مورد
نيازت مىشود. ما هم با خوشحالى پول را برداشتيم لوازمى كه خانمم گفته بود خريدم و
آمدم منزل ديدم خانم وضع حمل كرده است. گفتم پول ماما چهقدر شد و چه كسى پول را
داد. گفتند آقاى رضوانى داده است من دست كردم در جيب كه پول او را بدهم پدر زنم از
نحوه حركات من فهميده كه ما پول زيادى بدستمان آمده است. لذا به من گفت فلانى پول
را از كجا بدست آوردهاى. من هم نخواستم مطلب را ابراز كنم ولى پدر زنم خيلى اصرار
كرد و من مطلب را گفتم. گفت امكان ندارد! آقا به كسى اين مقدار پول نمىدهد لذا
خودش رفت خدمت آقا و از ايشان سؤال كرد. آقا فرموده بود: من خودم آن پول را به او
دادم چون نياز داشت.
خلاصه اين توسل به حضرت معصومه و حواله حضرت توسط آيت اللّه
گلپايگانى مشكل ما را حل كرد و تحولى در زندگى ما به وجود آورد.
شبيه اين قضيه را شخصى بعد از فوت آقا نقل كرد كه روز عيدى به حرم
مشرف شدم آستين قبايم پاره شده بود، به حضرت عرض كردم: خانم اين وضع ماست اگر شما
مىپسنديد ما هم حرفى ندايم و راضى هستيم. چون روز عيد بود آمديم خدمت آقا جمعيت
زيادى آنجا بود. وقتى خواستم بيرون بيايم آقا اشاره كردند به من و فرمودند:
شما تشريف داشته باش! وقتى همه رفتند، آقا بلند شدند و يك قبا آوردند
و به من دادند!
اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى الجزء : 1 صفحة : 224