اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى الجزء : 1 صفحة : 220
«جود علوى»
فرموده بودند: روزى در صحن حضرت معصومه (سلام اللّه عليها) مردى آمد
و يك تومان پول به من داد [آن موقع مبلغ زيادى بود.] خيلى بدهكار بودم و مضطر
بودم. در فكر اين بودم كه با اين پول مقدارى از بدهىهاى خودم را پرداخت كنم. با
خود حساب مىكردم كه كدام يك از طلبها اولى است كه اول پول او را پرداخت كنم. در
اين فكر بودم كه مردى آمد پيش من و عرض كرد محتاج و فقير هستم و چيزى ندارم. ما
تصميم گرفتيم پنج ريال از آن پول را به او بدهيم. ايشان گفت به خدا قسم ديشب شام
نداشتيم و بچههايم گرسنه خوابيدهاند ... روى اين اساس من كل آن يك تومان را به
ايشان دادم. با اينكه خودم محتاج و مضطر بودم و از آن به بعد گشايش عجيبى در كار
ما ايجاد شد و يك عنايتى شد.
اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى الجزء : 1 صفحة : 220