شهادت حضرت علىّ بن الحسين 8
(1)
چو بگذشتند شيران حجازى
على را شد هواى تيغ بازى
ز صف آمد برون آن شاه صفدر
ستاده در بر سالار محشر
ستاره ريخت از نرگس به خورشيد
هلال آسا ركاب شاه بوسيد
بهگفت اى بهترين فرزند آدم
جلال كبريائى در تو مدغم
تمنّا دارم اى سلطان پيروز
كه آل اللَّه را باشم قلاوز
بدان شهزاده شاه روز محشر
چنين فرمود كاى شبه پيمبر
برو به درود كن اهل حرم را
كه بينى روى سلطان قدم را
چو رخصت يافت از آن شاه ذيجود
روان شد سوى خرگه بهر بدرود
پى بدرود آن تمثال ذو المن
برون آمد ز خرگه شصت و شش زن
نواى فرقت آن شاه منصور
حجازى بانوان را كرد پرشور
پس آن خورشيد روى سرو قامت
روان شد سوى خرگاه امامت
كه بدرود آورد شاه جهان را
خليفه حقّ امام ناتوان را
فرات آسا گشود از ديدگان زود
وليعهد، پدر را كرد بدرود
چو عزم رزم قوم كينهدر كرد
زره از گيسوى ليلى به بر كرد
نمود آن خسرو شيرين شمايل
پرند شير يزدان را حمايل